۲۳ اسفند ۱۳۸۵
ایران ناشناخته
یک ناظر نکته سنج و واقع نگر می توانست در سال های قبل از پیروزی انقلاب اسلامی سه تصویر متناقض از ایران را به نظاره بنشیند. چنان که گوئی اینان سه ملت متفاوتند: ایران نخست، ایران طبقه ی مرفه، تحصیل کردگان غرب، عمارت های بلند، رقص و آواز و بالاخره ایرانِ کارخانه های مدرن و نیروهای مسلح بود. این همان ایرانی است که دربار پهلوی در پی آن بود تا جهان، آن را به نظاره نشسته و بپسندد. این "ایران" برای اغلب آمریکائی ها، چهره ای آشنا بود. در راه ارائه تصویری غیر واقعی از ایران، دربار پهلوی و متحدان آمریکائی آن، قربانی تصویرهای خودساخته شدند و از این رو بیش از پیش از واقعیت های موجود در جامعه ی ایران، فاصله گرفتند.
ایران دوم، ایران طبقه ی متوسط مخالف شاه بود. عناصر تشکیل دهنده این ایران، اگر چه شمار اندکی را تشکیل می دادند، مورد توجه کارشناسان آمریکائی بودند و این امر نه تنها به واسطه تهدید جدی حاکمیت شاه از سوی آنها بلکه از آن جهت بود که برقراری ارتباط با این بخش از جمعیت ایران که گرایش های غربگرایانه نیز داشتند، نسبتاً آسان به نظر می رسید.
اما ایران سوم، جز برای اجزای تشکیل دهنده ی آن ناشناخته بود. این ایران، نه آن ایرانی بود که معاملات چند میلیارد دلاری با غرب انجام می داد و نه آن ایرانی که مقادیر هنگفتی سلاح های مدرن از غرب خریداری می کرد. برای این ایران، کسب درآمدِ سهل و آسان، میسر نبود؛ ایرانی ضعیف و بی دست و پا که تصور می رفت خطری از سوی آنان کسی را تهدید نمی کند و صاحبان قدرت نیز آنان را به دست فراموشی سپرده بودند. این ایران، ایران مساجد، دسته جات عزاداری، بازاریان، دهقانان، کارگران و تهی دستان بود. این ایران، ناشناخته باقی ماند.
(از کتاب شکل گیری انقلاب اسلامی / نوشته ی محسن میلانی)