۰۶ اسفند ۱۳۸۴
از هر دری سخنی
از بس این چند روزه رسمی و اطو کشیده نوشتم، خودم خسته شدم.
شروع کردم همین جوری نوشتن:
امروز صبح، در اثر فراوانی کار مثل این شش هفت ماهه دیر از خواب بیدار شدم. اصلا خواب بعد از نماز صبح خیلی شیرین است.
گزارشی از تلویزیون العربیه می دیدم. تشییع جنازه ی خانم اطوار بهجت خبرنگار پرکار، وظیفه شناس و زیبای العربیه که در سامرا کشته شده را نشان می داد. خیلی دلم سوخت.
نزدیکی ظهر آمدم بیرون. رفتم دفتر آقای کروبی. ماشینم را داشتم کنار خیابان پارک می کردم، دیدم احمد بورقانی با ماشین پیچید که وارد محوطه ی دفتر آقای کروبی شود. من هم وسوسه شدم و راه افتادم که پشت سر احمد ماشینم را به داخل ببرم که دیدم همان درب نیمه باز را هم بستند! آقای کروبی از سکوت خیلی ها که خصوصی از نامه اش در مورد خراب کردن غیر موجه حسینیه صوفیان قم تعریف می کنند و حاضر به حرف زدن نیستند، گله می کرد و می گفت همیشه در تاریخ، این ها ضربه زده اند. بعد یک سری حرف ها زد که گفت به شرطی می گویم که ابطحی در سایتش ننویسد و من هم نمی نویسم. من گفتم در این جا دو مسأله است، یکی عقاید فرقه ی صوفیه؛ و دیگری رفتاری که با عده ای شهروند ایرانی شده است، و تخریب غیر قانونی حسینیه و منزل آنها، بی محاکمه و بی دادگاه. آقای کروبی گفت و مسأله ی سوم احترامی که علمای بزرگ برای خانواده ی صاحب حسینیه در قم، جدای از عقاید صوفی گری اش قائل بودند.
در مورد آقای حضرتی هم بحث شد؛ مدیر مسئول پر نشاط روزنامه ی اعتماد که امروز حکم سنگین 3 سال حبس تعلیقی و جریمه ی مالی وی در روزنامه ها منتشر شده است. می گفتند از شروع به کار دولت جدید، چنین حکم سنگین سیاسی صادر نشده بود. این را یک هشدار از جناح مقابل تلقی می کردند و شاید هم یک شروع. من هم گفتم تو رو خدا اگر دستتان به مسئولان می رسد بگویید که وقتی محکومیت گنجی در چند روز آینده تمام شد، مثل آن دفعه به بهانه ی دیگری او را در زندان نگه ندارند. همسرش دیروز از وضعیت بد و رنجور او در زندان نوشته است.
محمد قوچانی هم در فکر صدمین سالگرد مشروطیت بود؛ و از بعضی جزئیات مصاحبه ی خالد مشعل با شرق حرف می زد.
گعده بود و از هر دری سخنی....