۱۶ آبان ۱۳۹۵
حرف تو حرف (12) هرچه دارید و ندارید، بپوشید و بخندیدشاید خودمان حواسمان نباشد، برنامه ریزان فرهنگی هم که البته بیشتر حواس شان نیست . ما بعد انقلاب روزهای غم زیادی به تقویم مان اضافه کرده ایم. این روزهای غم هم در قالب روزهای مذهبی بوده است و هم در قالب اتفاقات تلخ و سالگردهای آن. در میان مناسبت های غمگین مذهبی، تا چند سال پیش اصلا مناسبتی به نام محسنیه مطرح نبود. عده ای نشستند و با هدف کوباندن اهل سنت و با این استدلال که اگر برای حضرت محسن ، پسر سقط شده حضرت زهرا سلام الله علیها مناسبت بگیریم و مراسم عزا، حتما عاملان آن حادثه مورد نفرت بیشتر قرار می گیرند و بساط لعن و نفرین بر علیه خلفا و مقدسات اهل سنت بیشتر می شود. ایام شهادت حضرت رقیه مراسم اعلام کردند. با احتسابات ذهنی روز شهادت پیدا کردند. وقتی یکی از علمای بنام اعلام کرد که اصل وجود حضرت رقیه در تاریخ اثبات نشده، رنگ مراسم حضرت رقیه را پر رنگ تر کردند. وفات حضرت معصومه را در تاریخ پیدا کردند و آن راهم فصل غم و عزای جدیدی کردند. اینها تا سه چهار دهه قبل اصلا مطرح نبود. در مناسبت های تلخ تاریخی ایران هم البته مناسبت هایی اضافه شد. ۱۴ و ۱۵ خرداد. سالروز شهادت شهیدان جنگ تحمیلی و ترور. و مرتب در این موارد عزاداری ها فراوان تر شد. اگر عزا در خانه افراد بود، حق هر کسی هست که عزادار باشد اما این عزاها به تلویزیون کشیده شد. یعنی همه مردم مخاطب آن شدند. طبعا در تاریخ مذهبی و ملی ما مناسبت های عزاداری هست و باید پاس داشته شود. افراطی گری در رسانه رسمی مملکت و یا در هر کوی و برزن حرمت عزاداری های واقعی را هم کم می کند و در کل جامعه را ملول می کند. من چند سالی در لبنان زندگی کردم. در آن جا تلویزیون های مذاهب مختلف فعال بود. رسانه های دینی هم زیاد بود. طبعا همه ادیان برنامه های دیگر مذاهب را می دیدند. حتی تعطیلات رسمی دولتی در لبنان بین ادیان و روزهای مقدس شان تقسیم شده است. اوایلی که رفته بودم به دلیل اینکه نماینده صدا وسیما بودم، خیلی این جمله را می شنیدم که چرا در بین ادیان و مذاهبی که در لبنان هست، شیعه بیشتر به عزا گرایش دارد. تلویزیون های شیعی همه در حال پخش عزاداری بودند. البته در آن ایام که صنعت ماهواره جدی نبود، لبنانی ها این گزینه را داشتند که تلویزین های لاییک و یا ادیان دیگر را ببینند. حالا با گسترش صنعت ماهواره و حضور چهره های افراطی تشیع انگلیسی در راس تلویزیون های شیعی که مرتب قمه زنی و خونریزی پخش می کنند، می تواند نظر همه دنیا به شیعه، مثل نظر مردم غیر مسلمان لبنان به شیعه باشد.
درمقابل فضای شادی کم شد. وقت های شادمانی مردم یکی یکی از آنها گرفته شد. بعضی خلاف اعتقادات نام گرفت. بعضی سبک تلقی شد. مراسم ملی بزرگی مثل جشن مهرگان که جزو تاریخ ایران بود، از خاطره ها حذف شد. اساسا روزهای ملی کم رنگ دیده شد. روز جهانی کوروش یکی از روزهای شادی بود که هرکس بر ایران حکومت می راند باید به بزرگداشت آن اهتمام کند. آن قدر نادیده گرفته شد که عده ای جو گیر تصور کردند که باید با شعارهای سلطنت طلبی از آن پادشاه تاریخی تجلیل کنند. و یا تجلیل از کوروش که انصافا افتخار تاریخ ایران است، به معنای مقابله با نظام جمهوری اسلامی تلقی شود. حتی در مورد تولد امامان معصوم هم اهتمام ویژه ای نشد. اخیرا در مورد ولادت حضرت موسی این جعفر امام هفتم شیعیان که بنا به قول معروف در ماه صفر اتفاق افتاده، بگو مگوهای علمایی صورت گرفت که نهایتا ماه محرم وصفر یک جا عزاداری شود و در آن میانه کسی لبخندی بنام امام معصومی هم نزند. نتیجه این غمزدگی مفرط در روح و روان جامعه اثرات بدی دارد.متاسفانه روانشناسان و جامعه شناسان کمتر مورد مشورت قرار می گیرند. نتیجه اش این می شود که کمتر جوانی را پیدا می کنیم که به آینده اش امیدوار باشد و یا از وضع موجود راضی. با اینکه خیلی از آنان در موقعیت خوبی هستند، اما نداشتن حداقل حس شادی روح آنان را درگیر می کند. خیلی ها هم هستند که اساسا هیچ مناسبت دینی و ملی ای را توجه نمی کنند و حس هم کیشی با عزاداری های مذهبی و ملی ندارند.
در سال ۱۳۶۰ شمسی اتفاقات تروریستی زیادی توسط منافقین صورت گرفت. شخصیت های بزرگی به شهادت رسیدند. رییس جمهور، نخست وزیر، رییس دیوان عالی کشور، ده ها نمایده مجلس، بزرگان سیاسی و نامدار کشور. در مهر ۱۳۶۰ دایی من شهید هاشمی نژاد هم به شهادت رسید. ما در تلویزیون مشهد یک برنامه غم انگیزی در مورد شهادت وی تهیه کردیم. خودم آوردمش تهران. مدیران پخش تلویزیون گفتند که امام دستور داده اند این قدر فضای تلوزیون را غمگین نکنید. این همان چیزی است که منافقین می خواهند. قول دادند ضمن یک برنامه مذهبی در شب جمعه پخش کنند.
شادی افزایی یک هنر حکومت است. شادی می تواند قوام جامعه را محکم کند.