۲۵ مرداد ۱۳۹۰
متن مصاحبه من با سایت نسیم
• اصلاح طلبان، هاشمي و احمدينژاد
دلیل شکست اصلاح طلبان در انتخابات 84 مدیریت نادرست جریان اصلاحات براي رسیدن به کاندیدای واحد بود. نتایج انتخابات نشان داد اگر جریان اصلاحات روی یک کاندیدا در سال 84 توافق می کرد، آقاي احمدی نژاد در دور اول رأی نمیآورد، آقايان کروبی و هاشمی به دور دوم میرفتند و امكان رئيسجمهور شدن كروبي قطعا وجود داشت.
در سال 84 نه هاشمی نماد اصلاحطلبی بود و نه احمدینژاد نماد اصولگرایی.
الآن مايل نيستم در مورد اقاي هاشمي صحبت كنم اما طبعا به دلیل اینکه در آن شرايط هاشمی نماد قدرت، ثروت و حکومت شناخته و گزینه غیر مردمی تلقی میشد، هر کس که رقیب ایشان میبود رای می آورد.
سراغ احمدي نژاد نرفتيم چون نميشد اصلاحطلبان از كسي حمايت كنند كه تمام پيشينهاش بر دوش مجموعه مخالفان افراطي اصلاحات بنا شده بود.
پیشینه احمدی نژاد ظرفیت جمع کردن تمام مخالفان اصلاح طلبان را داشت و از آن سو نیز اصلاح طلبان به دلیل آن که گزینهای به نام احمدی نژاد مقابلشان بود، مجبور شدند در دور دوم انتخابات به سراغ هاشمی بروند.
احمدي نژاد فعلي با احمدينژاد 84 متفاوت است. سال 84 اکثرحاميان آقاي احمدي نژاد عبارت بودند از كساني كه به خاطر تدين، به ايشان راي دادند. حاميان او مخالفان افراطي اصلاح طلبان بودند كه معتقد بودند در دوره اصلاحات از لحاظ ديني در جامعه تسامح شده است. نيروهاي قدرتمندي پشت ايشان بودند.
تصور من اين بود كه آقاي احمدي نژاد مي تواند از آن فضا استفاده خوبي بكند. چون براي اولين بار بعد از انقلاب همه قوا هماهنگ بودند. رابطه همه قوا با هم و با محور نظام يعني رهبري خوب بود. يك فرصت تاريخي بود براي حل مشكلات مردم.
اما بعد از مدتي احمدي نژادي كه در جايگاه سخت ترين مدافعان دينداري بود، ناگهان در جايگاه مدافع ليبراليسم فرهنگي قرار گرفت. كسي كه دنبال انترناسيوناليسم بود، يك مرتبه تبديل به يك ناسيوناليست شد. به اين ترتيب احمدي نژاد هم حاميان قدرتمند خود را از دست داد هم درون اصلاح طلبي به هيچ وجه ظرفيت حضور نداشت.
عمده ترین مشکل احمدینژاد این است که مخاطبان خود را نشناخت و فکر کرد که با شعار، میتواند مخاطبان رقبای خود را جذب کند و بدنه اصلاحطلبی را پشت سر خودش بیاورد. این اشتباه را برخی از دوستان ما نیز انجام دادند که فکر میکردند با یک شعار می توانند اصولگراها را هم در اختیار بگیرند.
• آسيب شناسي جريان اصلاحات
عمدهترين اشتباه جريان اصلاحات را اين مي دانم كه طيف گسترده اي به نام اصلاحات حرف میزدیم، اين طيف گسترده داراي مواضع گوناگوني بودند كه بخشي از آنها قطعا مواضعي نبود كه اصلاحطلبي به خاطر آن بنا شده باشد. مثل حركتهاي راديكالي كه به بيرون از نظام هدايت مي كردند يا حركتهاي افراطي كه احساسات و عواطف ديني مردم را مورد توجه قرار نميدادند.
یک مسئله اصلی اصلاحات این بود که رأس این جریان، یعنی آقای خاتمی همزمان هم رئیسجمهور بود، هم رهبر اصلاحات. دو مسئوليت داشت كه بايد هردو را متوازن اداره مي كرد كه به اعتقاد من آگاهانه این کار را نكرد. خاتمی به دليل مدیریت اجرائی کشور نخواست هر دو مسئوليت را متوازن اداره کند و همیشه به مسئولیت رسمی خود توجه بیشتری داشت و عمدتا مدیریت جنبش اصلاحات فدای مدیریت کشور شد. در واقع اصلاح طلبي مديريت متمرکزنداشت.
آقاي خاتمي خيلي شفاف از روزي كه آمد گفت قانون اساسي، گفت در چارچوب نظام و منتخب همين قانوني است كه شوراي نگهبان در آن كانديدا را تأييد ميكند. خاتمي اگر از اين چارچوب بيرون ميآمد به اعتقاد من خيانت به رأي مردم كرده بود، چون او در همين چارچوب به مردم وعده داده و رأي گرفته بود.
متاسفانه رقباي ما با ناجوانمردي هر كسي ساز مخالف مي زد را به عنوان محورهاي اصلاحات معرفي مي كردند.
از سوي ديگردر بین ما جرياناتي هم به عنوان اصلاح طلب فعال بودند كه مرز كاملا متفاوتي با اصلاحات مدنظر آقاي خاتمي داشتند. آنها حق داشتند نظرات خود را بگويند، اما متاسفانه نظراتشان به نام اصلاح طلبي مطرح و بيشتر باعث شكست اصلاحات ميشد تا قوت آن. انکار نمیکنم من هم در بسیاری از موارد نظرات افراطی داشتم که فکر میکنم باید خودم را نقد کنم
مثلا در ماجراي قتلهاي زنجيره اي سه چهار نفر در دوران وزارت اطلاعات خاتمي كشته شدند. خاتمي اصرار داشت كه قاتلان بايد مشخص شوند و غده سرطاني بايد از وزارت بيرون كشيده شود. رهبري، آقاي هاشمي، قوه قضائيه و بخشهاي مختلف حكومت از اين موضع خاتمي حمايت كردند. اما يك جريان افراطي آمد وسط و اين چند مقتول را كرد 8 نفر، بعد 50 نفر و ... و مرحله بعد اين بود كه مثلا چه كساني مرحله قبل رئيس جمهور بودند، چه كساني فتوا دادند و ...، و آن قدر پيش رفتند كه كل اين پروژه آسيب ديد و در آن دوره متوقف شد.
ما در دوره اصلاحات اولا می بایست به واقعیتهاي سیاسی، فرهنگی و اجتماعی کشور توجه جدیتری میکردیم. يك بخشي از اين واقعيات اين بود كه قدرت تقسيم شده است و در مقابل اين قدرت تقسيم شده بايد همكاري را محور قرار مي داديم و درصدي از خواسته هايمان را به خاطر اين همراهيها كم مي كرديم.
ثانیا به عواطف دینی جامعه علاقه مندی بیشتری بروز می دادیم.
ثالثا در برابر افراطیگریها جدیتر میایستادیم در اين صورت خيلي از بحران ها كم ميشد.
• جنبش سبز و حوادث پس از انتخابات 1388
من بين جنبش سبز و اصلاحات تفكيك مي كنم. قبل از انتخابات هم خودم جزو جنبش سبز نبودم.
اينكه جريان اصلاحات از جنبش سبز خيلي ضربه خورد را قبول دارم و هميشه روي آن تأكيد كردم، به همين دليل هم رفتم سمت آقا ي كروبي. جنبش سبز را يك جنبش مرحلهاي و گذرا مي دانستم. جنبش سبز اگرچه جزئی از اصلاحات محسوب میشود اما به روشهائی که در آن اتخاذ شد و مواضع متناقضی که گرفته شد و یأس و نا امیدی که پراکند انتقادهای زیادی هست که اگر الآن آقایان موسوی و کروبی رسانه داشتند، حتما موارد متعدد انتقادات خودم به جریان سبز را علنا در رسانه آنان مطرح میکردم تا آنان نیز فرصت پاسخگوئی داشته باشند.
اتفاقات بعد از انتخابات يك اتفاقات يك مرتبه و پيشبيني نشده نبود. اطمينان به راي در طول اين 16 -15 سال خدشه دار شده بود. اين به معناي تقلب نيست. رد صلاحيتها و ... كه ريشه در سالهاي قبل داشت. بحرانهاي كوچك كه جمع شد، تبديل شد به آن فضا. شخصيت كانديداها هم در آن وضعيت موثر بود. مشكل بحران در شهرستانها را هم نداشتيم. عمده اتفاقات تهران بود كه آن هم به دليل مسائل گذشته بود.
افراط گريهاي بعد از انتخابات خيلي ضربه زد. يعني آن شعار جذب حداكثري و دفع حداقلي كه رهبري مطرح كردند، اگر از روز بعد از انتخابات سياستِ كار مي شد، خيلي از بحرانها به وجود نميآمد.
• افول اصلاح طلبان
من اصلاحات را يك پروسه درازمدت مي دانم كه در بدنه جامعه جاري است و بايد بماند و حتي مخالفان آن هم بايد تلاش كنند بماند. به همين دليل هم فرق مي گذارم بين يك پروژه اي به عنوان جنبش سبز كه براي يك انتخابات طراحي شده بود با پروسهاي درازمدت به نام اصلاحات.
تفکر اصلاح طلبی الزاما در جریانات حزبی که به انتخابات منجر می شود شکل نمیگیرد. به اعتقاد من اصلاح طلبی جریانی است که هم انقلاب اسلامی را پذیرا است و هم برای تقویت مبانی این انقلاب و نظام به نقد و اصلاح می پردازد.
معتقدم اصلاحات به این معنا که همیشه یک مجموعهای باشد در درون نظام که بخواهد نسبت به کج رویها و انحرافات، اصلاح و حرکت مدنی داشته باشد در عمق بدنه جامعه افول نکرده است و حضور دارد. البته ممکن است افرادی که تابلوی اصلاحات دارند در اثر تبلیغات در اذهان کم رنگ شوند.
اگر جریان اصلاحات نبود، جریانات اصولگرا به خیلی از مواضع امروز خود که مورد پذیرش جامعه است،هرگز نمیرسیدند.
جریان اصلاح طلبی در جامعه وجود دارد، به همین دلیل هم برخی مواقع جریاناتی غیر اصلاح طلب به صورت بدلی خواست اصلاح طلبی را مطرح می کنند.
اگر جریان اصلاح طلبی شعار"ایران برای همه ایرانیان" را مطرح می کرد، در درون جامعه این حرف گسترش مییافت و شنیده می شد، اما صحبت هایی که مثلا آقای مشایی در خصوص "مکتب ایرانی" داشت و خیلی هم پُرملاتتر از دوران اصلاحات بیان شد، به دلیل اینکه پیشینهای برای آن در کارنامه آن افراد وجود نداشت، در جامعه شنیده نشد و کسی آن را باور نکرد. همچنانکه اگر آقای خاتمی هم در مورد چاه مسجد جمکران حرف میزد، در بين جامعه متدينان شنیده نمی شد.
هر جریان سیاسی که احساس کند نیازی به اصلاح شدن ندارد، حتما میرا خواهد بود.
• انتخابات مجلس نهم
در هر شرایطی انتخابات یکی از حقوقی است که یک جامعه نباید آن را از دست بدهد و باید بتواند از آن به درستی استفاده کند.
با توجه به اینکه جنبش سبز از اعتراض به مدیریت و شکل برگزاری انتخابات 88 آغاز شد و چیزی هم تغییر نکرده و بر اساس همان قانون و مدیران و مجریان انتخابات مجلس هم برگزار میشود، بر این مبنا نمی دانم شرکت در انتخابات را چگونه میتوانند توجیه کنند، علامتي هم براي شركت آنها نميبينم.
اما جریان اصلاحات از نظر مبنایی می تواند در انتخابات شرکت کند، چون همواره به اصلاح از درون در هر شرایط فکر کرده است. در شرایط فعلی اصلاحات به عنوان یک جریان سیاسی اگر بخواهد در معرفی کاندیدا و ساماندهی نیروها برای تشكیلات حزبی فعال باشد، این ظرفیت و امکان را ندارد.
انتخابات مجلس نهم نه با شرط و شروط و تهدید، بلکه با یک همدلی و آشتی ملی باید برگزار شود و مدیریت این آشتی توسط خود نظام میتواند به خوبی انجام شود. البته افراطيهاي دو طرف تلاش زيادي ميكنند كه چنين اتفاقي نيفتد.
اگر سياست جذب حداكثري و دفع حداقلي رهبري واقعا جدي پياده شود انتخابات خيلي بهتر برگزار ميشود.
به نظر من و بنا به دلائل گوناگون و منجمله دلائل منطقه ای،و خستگی از منازعات سیاسی ، انتخابات آینده مجلس شورای اسلامی انتخابات پُرجمعیتی خواهد بود .
...
یک فردی مثل علی مطهری در مواردی از بیشتر اقلیت اصلاح طلب، اصلاح طلبانه تر و موثرتر رفتار کرده است.
اگر بخواهم تفاوت ابطحی قبل و بعد از زندان را بگویم، این است که واقعگراتر شدهام.