۲۸ خرداد ۱۳۹۸
پرونده های باز دکتر شریعتییک ویژگی دکتر شریعتی را از بسیاری از شخصیت های تاریخی متفاوت می کند. اینکه شریعتی در همه زمان ها و در میان صاحبان منطق های کاملا متناقض دشمن داشته اشت.
به عبارتی پرونده شریعتی دردادگاههای مخلف هیچوقت بسته نشد.
در دوره اوج فعالیتش در دهه پنجاه کار اصلی شریعتی پیوند زدن نسل جوان با اسلام انقلابی بود. نسل جوانی که به طور طبیعی درر حال بلعیده شدن توسط جریان چپ بود و سیطره مارکسیست همه را به سوی خود می خواند.و بسیاری از آنان را شریعتی از دهان چپ بیرون کشید.
هم روحانیون بسیاری در ان شرایط علیه او به نحو بی رحمانه ای پرخاش کردند که این اسلام انقلابی، آن اسلام سنتی مورد فهم ما نیست.
و هم جریان روشنفکری به او هجوم می آوردند که شریعتی ضد چپ است و می خواهد دین را که افیون توده هاست به داخل اندیشه جوانان پمپاژ کند.
انقلاب اسلامی که شد، به صورت طبیعی و احیانا نه با رضایت کامل مدیران و مسئولان انقلاب، معلم شهید نام گرفت و خیابان ها بنامش گذاشتند و نامش را گرامی داشتند.
مهم این بود که کاملا این اتفاقات طبیعی صورت می گرفت. مردم به خوبی نقش شریعتی را هم در *انقلاب* می دانستند و هم در * اسلامی بودن* این انقلاب.
در طول سالهای طولانی پس از انقلاب که مشی حاکمیت با منش اولیه خواست مردم فاصله گرفت شریعتی در دو دادگاه پرونده باز داشت.
یکی در دادگاه مخالفان حرکتهای انقلابی که اساسا چرا باید شریعتی این چنین حماسی صحبت می کرد و از همه ابزارهای انددیشه و به خصوص مسایل تاریخ شیعی استفاده کند و مردم را تحریک کند که انقلاب نمایند؟
چرا شریعتی فقط از حسین و زینب و علی و ابوذر و حتی چه گوارا نام می برد و به آن شدت انقلابیگری را رواج دهد تا در نهایت انقلاب اسلامی شکل گیرد.
گویا مسئول مستقیم همه مشکلات پس از انقلاب شریعتی بوده است که مردم را به انقلاب دعوت می کرده است.
پرونده دیگری که برای شریعتی باز ماند این که چرا این قدر روی دین تاکید کرده است.
خیلی ها بعد از مشکلاتی که برای حکومت دینی بر می شمارند و حکومت لاییک را راه پیشرفت و موفقیت همه کشورها می دانند، لبه تیز حملات خود را به سمت شریعتی نشانه می روند که چرا روی دین داری به عنوان مشی حاکمیتی تاکید کرده است وهمه سرمایه های دینی مردم را برای انقلابیگری ردیف کرد تا اینکه از همین مسیر امام خمینی بتواند انقلاب اسلامی را برقرار کند و مشکلات یک حکومت ایدئولوژیک برای ایران پیش آید.
بیشترین نقد جدی این ایام همین نکته است که چرا شریعتی دین داری را بر لائیسیته ترجیح داد.
در اینجا هم گویا شریعتی متولی حاکمیت دینی است و باید پاسخگوی رفتارهای متولیان دینی باشد.
اینکه نظریات یک فرد اندیشمند در طول ۵ دهه نه تنها تاثیر گذار که به صورت مداوم مورد بحث و گفتگو باشد، نشانه بزرگی شریعتی است.
همین یک نکته برای عظمت شخصیت شریعتی کافی است که در طول زمان ها و دورانهای متفاوت و متغیر و با اتفاقات بزرگ دنیا که بسیاری از ایدئولوژی های بزرگ را زیر و رو کرد، شریعتی همچنان محور گفتگوهای اندیشه ای است.