۳۰ خرداد ۱۳۹۰
رسانه. اعتماد. وشرایط کنونی

این مطلب را برای روزنامه اعتماد به خاطر راه انداری مجددش نوشتم:

حضور هر رسانه ای دریچه ای است برای رسیدن به آزادی بیشتر. در جامعه امروز ایرانی این واقعیت بیشتر از همیشه نیاز است. به خصوص اگر رسانه ای فعال شود که تا حد امکان زبان بخش بی رسانه جامعه باشد. روزنامه اعتماد یکی از رسانه هائی بود که تا بود با به دلیل اینکه بیشتر مخاطبان میتوانستند از آن بهره ببرند، اعتماد عمومی را جلب کرده بود و اسم با مسمائی  را تداعی میکرد. سیاست انقباضی ای که در مورد رسانه ها در این سالها و به خصوص بعد از انتخابات جنجالی 88 حاکم شده بود، سیاست موفقی نبود. این سیاست علاوه بر آنکه با روح انقلاب اسلامی و قانون اساسی به عنوان پرچمدار آزادی بیان منافات داشت، باعث شد که از یکسو بدنه اجتماعی که خواستهای مدنی را تعقیب میکردند و در چارچوب نظام پیگیر مطالبات خود بودند را رادیکال کند و با هدایت رادیکال تر ها شعارهای متفاوت و خارج از چارچوب بدهند. از سوی دیگر نبود رسانه هائی که بتواند حرفهای منتقدانه چارچوب دار را منعکس کند، زمینه ای میشود که فضا برای حضور رسانه های خارج از مرز فراهم گرددو آنها منبع خبر رسانی فعالی شوند. هردوی این اتفاق به ضرر مردم و حکومت است. حاکمیت و جامعه به خصوص در شرائط بحرانی هرچه بتوانند اعتماد جامعه را به خبرهائی که منبع داخلی دارند جلب کنند، بهتر میتوانند آن جامعه را از خشونت و آسیب دور کنند. به اعتقاد من خبر فعالیت دوباره روزنامه اعتماد یکی از بهترین خبرهائی است که نه تنها یک روزنامه متفاوت ظهور دوباره میکند بلکه میتواند به واقعی شدن فضای سیاسی و پرهیز از افراط دو سویه کمک نماید. اگر در شرایط فعلی جریانات مهم سیاسی غیر اصولگرا که چارچوب نظام و قانون اساسی را قبول دارند، رسانه داشتند و میتوانستند بدون رودربایستی حرفهاشان را در چارچوب بزنند، سخنگویان رنگارنگ هر کدامشان از ظن خود یار نمی شدند. این نکته نیز طبیعی است که در شرایط فعلی از روزنامه اعتماد و یا هر روزنامه اصلاح طلب دیگری نباید انتظار داشت که بتواند مثل قبل انتخابات 88 بنویسد. این واقعه دردناک را باید پذیرفت که به دلیل نبودن استراتژی مشخصی در هر دو طرف تصمیم سازان حوادث بعد انتخابات 88  سالها زمان نیاز دارد تا به فضای قبل از انتخابات 88 برسیم. من ضمن تبریک به همه دست اندرکاران روزنامه اعتماد و به خصوص به دوست خوبم آقای حضرتی که چهره پرتلاش و مورد اعتماد رسانه ای کشور است توصیه برادرانه دارم که با وجود همه محدودیت ها که برای جامعه قابل درک است، حفظ و بقا و انتشار روزنامه را اصل قرار دهند و نگذارند بهر دلیلی جامعه از وجود رسانه ای با آن هم سوابق وزین بی بهره شود

۲۰ خرداد ۱۳۹۰
افسوس نیم ساعت آخر عمر

 

مجله چلچراغ از من خواست در مورد اینکه نیم ساعت آخر عمر را چه میکنید چیزی بنویسم. این نوشته را نوشتم:

گاه به زندگی ونوع اعتقادات افراد، پاسخ به این سئوال را متفاوت میکند. به صورت طبیعی وقتی این سئوال پرسیده میشود که اگر نیم ساعت تا پایان عمر داشتی، بر چه افسوس میخوردی و یا از چه کاری راضی بودی و دوست داشتی آن را ادامه دهی، باید در پاسخ لیست کارهای بد را ردیف کرد و لیست دوستان بد و البته لیست ذغالهای خوب را وگفت افسوس میخورم چرا این کارها را کرده ام و یا در مقابل باید لیست کارهای خوب و اخلاقی و دینی را اعلام کرد و گفت که اگر وقت داشتم، این کارها را جایگزین میکردم. این یک پاسخ رسمی است که همیشه از کودکی یاد گرفته ایم که اینگونه پاسخ دهیم. درست مثل پاسخ به سئوال معروف علم برتر است یا ثروت که حتما معلم بیل گیتس هم به او یاد داده است که بگوید علم. اما واقعیت این نیست. اگر نیم ساعت آخرعمرمان،  بیست سال هم تمدید شود، تقریبا همه مان همان خواهیم بود که بودیم. اصلا بشر غیر معصوم یعنی کسی  که  به دنیا آمده تا کارهای خوب وبد بکند. به همین دلیل هم هست که  همه ما تا وقت داریم همینیم که هستیم. موجودی با کارهای خوب وبد. با هر تعربفی که از خوب یا بد داشته باشیم. چه دلیلی دارد که در نیم ساعته پایان عمر کس دیگری بشویم؟. اگر از تعارف های معمول علم بهتر است یا ثروت بگذریم، بهترین جواب به این سئوال این است که آن آدمی که نیم ساعت فرصت زندگی دارد باید از همان نیم ساعت لذت ببرد و بر هیچ چیز گذشته عمرش افسوس نخورد. اگر کسی در زندگی به این اوج برسد که هیچوقت بر گذشته اش افسوس نخورد، بهترین و زیباترین و لذت بخش ترین آینده را میتواند برای خودش ترسیم کند. افسوس خوردن به گذشته از بدترین کارها است که هر کس گرفتار آن شد هم گذشته را از دست میدهد و هم اینده را. حتی اگر نیم ساعت وقت زندگی داشته باشد، بهترین کار این است که افسوس گذشته را نخورد. نیم ساعت وقت بسیار زیادی است. داستایوفسکی در کتاب معروف ابله اش داستان کسی را نقل میکند که نیم ساعت تا اعدام فرصت داشته. وقتی که به او خبر میدهند که مورد عفو قرار گرفته، از برنامه های مفصل و دقیقش در آن نیم ساعت تعریف میکند که چگونه برای دقایق آن برنامه ریزی کرده بود. شاید همین که به اعتقاد من در آن نیم ساعته پایانی نباید اقسوس هیچ چیز را خورد و باید لذت برد، خود بهترین روش برای همیشه زندگی آدم باشد. توصیه به نیکوئی و خیر و کارهای خوب شناخته شده هم بازی ای است که چون پر از ظاهر سازی است، خودش بدترین کار زشت است. اگر خدای نکرده، واقعا چنین موقعیتی برایتان پیش آمد که نیم ساعت وقت داشتید، تنها توصیه ای که میکنم این است که به مخاطبانتان بگوئید، همان گونه که بودید، بمانید. تظاهر و فریب و ریا و افسوس بر آنچه که رفته است، همان جهنمی است که هیزمش تر و خشک زندگی را میسوزاند. در پایان واز همه مهمتر اینکه، آخر این چه سئوالی است؟ کی تا حالا فهمیده نیم ساعت آخر عمرش است؟ تازه اگر کسی هم بداند کجا حوصله دارد این همه راه برود و به این سئوال پاسخ بگوید؟این سئوالها برای سرگرمی وال فیس بوک شاید مناسب باشد اما در عالم واقعیت باید زندگی را با نگاه به آینده و بی افسوس گذشته سامان داد

۱۳ خرداد ۱۳۹۰
جهان بعد از امام خمینی

 

 

 

 

جهان بعد از امام خمینی دچار تحولات فراوانی شد. جهان دو قطبی، پایان جنگ سرد را اعلام کرد. موشک های بالستیک و قاره پیما از هم جدا و به تکه آهنهای غیر قابل استفاده مبدل شد. اثرات معنوی و عملی این یک قطبی شدن جهان بر همه شئون مردم اثر گذاشت.انقلابها تحت تاثیر این اتفاق بزرگ، کم رنگ و کم شمار شد. اتفاق تاریخی مهمتری که به وجود آمد انقلاب ارتباطات بود. در انقلاب ارتباطلت پرده از روی همه چیز برداشته شد. همه توانستند به همه چیز دسترسی داشته باشند و همه اطلاعات در برابر همه افراد مکشوف شد. بی شک جهان خیلی سریعتر از همه پیش بینی ها کوچکتر از دهکده کوچکی شد که مک لوهان از آن حرف میزد. در این دنیا مرز وجود نداشت و همه اگر مثل هم فکر نمیکردند، ولی فکر هم را می دانستند. دراین دو تحول بزرگ، اگر به دنبال جایگاه امام خمینی باشیم و تاثیر آن را بر مکتب امام خمینی جستجو کنیم به مسائل قابل توجهی میرسیم.با یک قطبی شدن جامعه خلا معنویت بیش از همیشه خودش را نشان داد. کمونیست در خیلی از موارد ایدئولوژی جایگزین معنویت شده بود. وقتی کنار رفت،  نیاز به اخلاق و معنویت بیش از همیشه حس شد. معنویتی که بتواند همراه با زندگی انسانها باشد. دینداری عزلت گزین و متضاد با زندگی جاری انسانها هم قبلا رنگ باخته بود. در این میان مکتبی که بنام دین باشد و ارزشهای دینی مردم را به رسمیت بشناسد و آن را محور بداند و در عین حال مراقبت کند از دینی حرف بزند که در پیچ و خم روزگار و تکنولوژی و مدرنیته به بن بست نرسد، بیش از همیشه مورد نیاز بود. اگر چه موج ایران هراسی و خمینی هراسی در دنیا غوغا کرده بود اما از پس این پرده ضخیم ابهام افکنی، این چنین مکتبی که واقعیت مکتب امام خمینی بود جای خودش را باز کرد و حتی اگر نسبت به نام امام حساسیت ایجاد شده بود اما راه امام خمینی دوباره مورد نیاز جامعه بشری شد. راهی که در آن معنویت و دین واخلاق سازگار با زندگی امروزه بتواند در کنار یکدیگر قرار گیرد. انقلاب ارتباطات هم بستری شد که اگرچه مشکلات دوران امام خمینی را هم آشکار کرد اما در درون خود توانست شبهات بسیاری را در برابر موج خمینی هراسی جهانی پاسخگو باشد.

این بخش یادداشت مفصلی است که برای سایت جماران نوشته ام. مفصل آن را در این آدرس میتوانید بخوانید. http://jamaran.ir/fa/NewsContent-id_17580.aspx

 

 

۱۰ خرداد ۱۳۹۰
سحابی سیاستمدارمنصف دین اشنا

 

درگذشت مرحوم عزت الله سحابی از تلخ ترین خبرهائی بود که بر سرسرای ایران و ایرانی سایه افکند. این چهره ها تجربه های کم نظیری هستند که به صورت طبیعی حضورشان همیشه لنگر و پشتوانه ملی برای حوزه دین، اجتماع، و سیاست بود. سحابی البته در بین دینداران و سیاستمداران تاریخ ایران یکی از نمونه های نادری بود که دارای فضائل متفاوتی بود که به پاره ای از انها اشاره میکنم:

1-      سحابی از روشنفکران موفق بود.تاریخ روشنفکری در ایران از نظر عملی خیلی درخشان نبوده است. در بسیاری از موارد تاریخی روشنفکران ایده پردازانی بودند که با واقعیتها و نیازهای جامعه شان نمیتوانستند رابطه برقرار کنند و نظراتشان تنها در کتابها و یا محافل کم مخاطب مطرح و ارائه می شد. اما مهندس سحابی از روشنفکرانی بود که در متن مشکلات جامعه اش در قبل و بعد انقلاب قرار داشت. با مشکلات آنان زندگی میکرد و به همین دلیل رنجهای فراوانی هم کشید. هم نگاهی به معیشت انان داشت و برایشان دل میسوزاند و هم در حوزه فکری و سیاسی راه حل ارائه میکرد و بی توقع مثل برادر و پدری دلسوز نظر ارائه می داد.

2-      سحابی از دل رنج و ناراحتی بیرون آمده بود. آدم بی ریشه ای نبود که به خاطر منافع شخصی اش دستمالی را بهانه کند و قیصریه ای را به اتش بکشاند. این روحیه اش ناشی از همان رنجهائی بود که که قبل و بعد انقلاب کشیده بود. آدم هائی که خود دستی بر آتش دارند و با سختی ها و رنجها دست به گریبان بوده اند، نتایج مثبت تلاشهاشان را قدر میشناسند. وی که از دوران مصدق در کنار پدر فاضل و باعظمتش سیاست ورزی کرده بود، و در زندانهای مختلف رژیم گذشته مقاومت را تجربه نموده بود. به همین دلیل به عنوان یک سیاستمدار پخته  دور از احساسات، منتقد مشفقی بود که میتواند الگوی شفقت در نقد باشد. به همین دلیل هیچگاه در عمر سراسر مبارزه اش روحیه افراطی پیدا نکرد. در قبل از انقلاب جذب گروههای مسلح نشد و به کرات این روش را نقد کرد و بعد انفلاب هم در برابر همه بی مهری ها هیچگاه در کنار افراطیون قرار نگرفت. تساهل و تسامح از اصول ذاتی اش بود و کورانها او را دچار اسیب فکری نمی کرد. نگاهی به مواضع او حکایت از این میکند که دلخوریهایش هم او را به انتقام فکری و سیاسی سوق نداد.

3-      مهندس سحابی یک دین دار دین شناس بود. خودش با منابع اصیل آشنا بود و به دلیل اینکه میتوانست جوهر دین را بشناسد، از یکسو سینه چاک مدافع اصل دینداری بود و از سوی دیگر پیرایه های متحجرانه بر پیکره دین را به خوبی میشناخت و برای پالایش آن تلاش میکرد. روشنفکران بی علاقه و نا آشنای با دین همیشه جدا از چامعه بودند. در جامعه ای مثل جامعه ایرانی که عنصر دین باوری شیرازه جدیپیوند دهنده مردم است، اگر سیاستمدار روشنفکری مثل عزت الله سحابی یافت شود که بتواند با نگاه به منابع دینی و با اعتقاد اسلامی سیاست و فکرش را عرضه کند، میتواند موفق و مفید باشد. وی در کنار مرحوم مهندس بازرگان و مرحوم دکتر یدالله سحابی، از پیشتازان آشتی دین و علم بودند که در دهه 40 نوشته های انان در فضای تند ضد دینی گام مهمی بود که مورد اقبال وسیع جوانان دین باور آن دوران بودند که به مثابه یک تکیه گاه، نسل دیندار جوان را در دانشگاه ها سربلند کردند. خودش در خاطراتش نقل میکند که وقتی سازمان مجاهدین خلق در قبل انقلاب شکل گرفت، مهمترین دغدغه بنیانگزاران اصیل آن کمبود اطلاعات دینی بود. همه متفق بودند که برای جبران این کمبود ایدئولوژیک مهندس سحابی دست به کار شود و این خلا را پر کند. که متاسفانه به دلیل عملگرائی سازمان و بی توجهی به مبانی ایدئولوزیک این نقش به سحابی واگذار نشد.

4-      اخیرا کتاب ارزشمند نیم قرن خاطره و تجربه مرحوم سحابی را خوانده ام. تجربیاتش تا مقطع پیروزی انقلاب اسلامی است. خواندن آن را به همه اهل فرهنگ و سیاست توصیه میکنم. چیز مهمی که در آن کتاب که خاطرات کم نظیری است، توجه را جلب میکند، واقع بینی و انصاف و ادب مهندس سحابی است. اصلا سعی نکرده است خاطراتش را بزک کند. نظراتش در مورد مرحوم دکترمصدق، مجاهدین خلق و گروههای مارکسیستی فصل جدیدب را از تاریخ سیاسی به نمایش گذاشته است.

خداوند چنین تقدیر کرد که جامعه ایرانی از وجود این فرهیخته کم نظیر خالی شود. خداوند رحمتش کند و به خانواده اش صبر و اجر دهد. ما همیشه نیازمند چنین سیاستمداران دین شناس و دین باور و روشنفکر وواقع بین و منصف هستیم. بهترین قدردانی از روح بلند او این است که این خصلت ها را در جامعه رواج دهیم.

 

۰۸ خرداد ۱۳۹۰
بالاترین، بالاترین واقعیت ها نیست

 

سایت بالا ترین به دلیل اینکه اخبار سایت ها و وبلاگهای مختلف، توسط کاربران علامت مثبت میگیرند و خبر بالا میشود، یک ابتکار جالبی بود که به صورت ترمینال همه اخبار را می شد در آن دید و طبعا به دلیل اینکه طعم همه نوع خبر را میشد در آن چشید، مورد استقبال بود. این سایت هم مثل همه سایتها از همه جای دنیا دسترسی به آن امکان پذیر است و همه میتوانند در آن مشارکت داشته باشند. اما این امکان خوب مدتها است که به نظر میرسد مورد هجوم یک جمع خاص قرار گرفته و آن مجموعه بر اساس باور دیرینی که دموکراسی را برای مخالفت با مخالفان می پسندند این سایت را در بیشتر اوقات تبدیل به اتاق و یا دفتر سیاسی اندیشه و حزب خود میکنند. نتیجه اش هم این میشود که مخاطب ها اگر باور کنند که اینها نظر بالاترین بخش جامعه است، از واقعیت های درون جامعه مغفول میشوند و مخاطبان به رشد واقعی جامعه نمیتوانند کمک نمایند. مهمترین اصل برای هر تحلیلگر و جامعه آشنا، این است که واقعیتها را ببینند تا بتوانند تحلیل واقعی ارائه کنند. این آفت متاسفانه در بخش سیاسی حوزه نت فراگیر تر از بالاترین است. در مواردی که فراخوان به لایک کردن و دادن علامت مثبت میشود و یا در موارد فراوانی که گروهی با داشتن چندین اکانت بالاترین تلاش میکنند یک مطلب را به زور داغ کنند، و یا بر عکس تلاش میکنند جلو داغ شدن طبیعی یک مطلب را بگیرند، به فهم و اندیشه مخاطبان بزرگترین توهین را روا میدارند. مفهوم این کار این میشود که دیگران باید برای فهمیدن مخاطبان تصمیم بگیرند و این از بدترین نوع دیکتاتوری ها است. همان روشی که به نوع دیگری رسانه های رسمی میکنند و مثلا اخبار سوریه را حذف میکنند و تلاش مینمایند ذهن و فهم و اطلاعات مخاطب را بر اساس نیازهای خودشان تنظیم نمایند. درحوادث سیاسی با اینکه همه بر این باورند که افراطی های دو سو بیشترین آسیب را به جامعه میزنند، سایت بالاترین معمولا و در بیشتر اوقات به ارگان یکی از افراطی ترین لایه های سیاسی تبدیل میشود. این آفت بدترین ویروسی است که در حوزه سیاسی به جان و روح مخاطبان در فضای مجازی رخنه کرده است و بد تر آن که به دلیل کمبود رسانه های آزاد، تصمیم گیران و تاثیر گزاران سیاسی هم نظرات خود را در مواردی بر اساس این داده ها ارائه میکنند و فرایند این نظرات با و اقعیتهای جامعه فاصله زیادی پیدا میکنند. اصحاب حوزه رسانه مجازی باید برای این ویروس، فکری کنند و حد اقل تا این ویروس وجود دارد، منابع دیگری را برای به دست آوردن اطلاعات خود دست و پا کنند و بپذیرند که بالاترین، در واقعیت جامعه در بسیاری از موارد بالاترین نیست.

۰۴ خرداد ۱۳۹۰
مقدسات را به نفع و علیه مدیران خرج نکنیم

 

حوادث اخیردر حول وحوش رئیس جمهور و نام گرفتن اطرافیان آقای احمدی نژاد به عنوان جریان انحرافی، یک اتفاق مثبت را درپی داشت و آن اینکه : بسیاری از کسانی که در طول این سالها پوشش تقدس برای ایشان و اطرافیانش درست میکردند، سریعتر از دیگران تلاش گسترده ای را آغاز کردند تا ذهنیتی که از طرف خودشان در مورد دولت و رئیس و بعضی افراد آن در ادهان عمومی به وجود آورده بودند را کم رنگ کنند. این را باید به فال نیک گرفت. قبلا صحبت از این بود که تک تک آرا باعنایت وهدایت حضرت مهدی برای رئیس جمهور شکل گرفته. دل آن حضرت با این انتخاب شاد شده. و جملات فراوانی در این سیاق ارائه شد که نه زمان طرح آنها اکنون است و نه انگیزه من از نوشتن این متن طرح آنها است. همچنانکه وقتی انتخابات مجلس هفتم برگزار شد، گفته شد که لیست نمایندگان آن که در انتخابات مجلس هشتم کلی از آنان توسط همین سورای نگهبان رد صلاحیت شدند، به حضرت حجت عرضه شده است و ایشان امضا کرده اند. نکته مهمی که این حوادث شاید وتنها شاید در پی داشته باشد این است که برای تعریف و تمجید و یا تخریب و انتقاد از چهره و یا جریان سیاسی  که به هر دلیل دوستش داریم و یا از آن نفرت داریم، از دین ومقدسات دینی مصرف نکنیم. اعتقادات دینی یک جریان ماندگار در دل و جان متدینان است که اگر این دریای عمیق به عشق و یا نفرت از افرادی در سطح مسئول اجرانی کشورگره بخورد، بیش از آن که آنان مقدس و یا منفور شوند،  دین خدا در معرض اسیب نو ایمان اورندگان و جوانان میشود. پس به خاطر قداست خدا، قداست حضرت حجت وامان و دین الهی هم که شده، دیگر برای کوبیدن و یا بالابردن افراد عادی از مقدسات سرمایه گزاری نکنیم. این همه شکست و آسیب دیده شدن مقدسات به پای افراد کافی است که این اتفاقات را تجربه بدانیم و مقدسات را به پای مدیران اجرائی و یا علیه آنان مصرف نکنیم.

۰۲ خرداد ۱۳۹۰
اصلاحات مستمر پروسه مورد نیاز

 

 

دوم خرداد به طور سمبلیک ونمادین آغاز دوران اصلاحات در تاریخ سیاسی کشور است. آن را نمادین خواندم به خاطر آن که در آن روز که آقای خاتمی با رای بهت آور و بدون شائبه انتخاب شد، بحث اصلاحات را هنوز مطرح نکرده بود. اما در نهایت، 8 سال ریاست جمهوری ایشان به عنوان دوران اصلاحات نام گرفت. اکنون که 6 سال از پایان آن دوران طی شده است و به خصوص در یکساله گذشته بیش ازهمیشه، به اندازه دائره المعارفهای بزرگ جهان نسبت به این جریان نقد و اتهام و فحاشی صورت گرفته است، میشود از سر واقع بینی نگاهی به امر اصلاحات در ایران معاصر انداخت.

1-      شک نیست که در ذات اصلاحات انتقاد به وضع موجود و تلاش برای رفع کاستیها وجود دارد. در همه شعارهای آن دوران و در درون اصلاحی که از طریق رسیدن به قدرت ریاست جمهوری از طریق ساز و کارهای قانون اساسی مورد توجه قرار گرفته بود، جائی برای اصلاحات ساختاری وجود نداشت و تنها اصلاح عملکردها و رفتارها مورد نظر بوده است. روش متمدنانه ای که امروز مورد قبول خرد جمعی بشری قرار گرفته است. به یقین در همین تعریف مرز مشخص جریان اصلاح طلبی در برابر مشی براندازی روشن میشود.

2-      ملت و دولتی که روش اصلاحات را نپذیرد یا باید به روشهای خشونت آمیز روی اورد که واقعیت کشورهائی که به این روش رو اورده اند در برابر دیدگان ما است و نتیجه ای جز آسیب دیدن بیشتر مردم را در بر نداشته است و صد البته اگر نسلی تصمیم به روی آردن به روشهای خشونت امیز و تغییر های ساختاری داشته باشد، حق آنها است ولی نمیتوان انان را در مجموعه جریان اصلاح طلبی جای داد. این دو روش به صورت جوهری و مبنائی با یکدیگر متفاوت است. در مقابل اگر حاکمیت هم تن به اصلاح از درون خود ندهد وبر روشهای ناصحیح و یا کهنه که به تناسب تغییرات باید نو شود رضایت ندهد، ان حاکمیت، باید در برابر خواست های منطقی جامعه اش بایستد ودر نتیجه فاقد مشروعیت و مقبولیت میشود. والبته فضا را برای خشونت خواهان و یا خواستاران تغییرات و اصلاحات ساختاری باز میکند. گمان نمیکنم اگر از دو سوی جامعه و حاکمیت به این مسئله توجه شود، هیچ منطقی وجود داشته باشد که اصل اصلاحات را در دنیای پویای معاصر نپذیرد.

3-      در نگاه واقع بینانه و نقادانه به دوره اصلاحات و بررسی راز عدم موفقیت نسبی آن باید به سه نکته مهم توجه داشت. یکی مربوط به کسانی است که زیر تابلوی اصلاحات قرار داشتند و به جای آنکه به اصلاحات رفتاری توجه کنند، شعارهای اصلاحات ساختاری و یا شعارهائی که عملا منجر به تغییر حاکمیت می شد را دادند. این کار باعث شد تا بعضی دلسوزان احساس نگرانی کنند و بعضی از مخالفان سیاسی اصلاحات آن را بهانه برخورد با اصلاحات نمایند. این نگرانی به خصوص در حوزه مسائل دینی بیشتر قابل توجه و ملاحظه بود. بی تردید در فهم این نگرانی و رفع آنها و مشخص کردن مرز بین اصلاحات و تغییر حاکمیت و یا مبانی آن باید پرچمداران اصلاحات حساسیت بیشتری نشان میدادند. انصافا در این جهت شخص آقای خاتمی واقع بینانه بیش از بدنه اصلاحات موضع های به جا گرفت و حساسیت نشان داد. شاید امروز بیش از هر زمان این روش وی مورد تقدیر دلسوزان قرار داشته باشد.

دلیل دوم عدم موفقیت نسبی اصلاحات در این بود که کسانی در دل حاکمیت که ظرفیت اصلاح نداشتند احساس نگرانی سیاسی از دست دادن قدرت را داشتند، و به شکل بیرحمانه و غیر منصفانه با چاشنی دروغ و تهمت و صرف مخارج زیاد به نگرانی های بیجا و با جا دامن زدند و از امکانات رسانه ای خود هم بهره گرفتند و اصل اصلاحات را در جامعه مورد حمله قرار دادند وتلاش کردند جریان اصلاحی رفتاری را دچار یاس و خستگی کنند و اصلاح طلبی را چنان پر هزینه نمایند که جامعه دچار انفعال شود و البته موفق هم شدند.

نکته سوم را هم به صورت تاریخی در روحیات بسیاری از مردم باید جستجو کرد که در نزد آنان صدای بلند و پرخاشجویانه کسانی که عجولانه ظرف زمانی اتفاقات را نمی توانند تحلیل کنند  مقبول تر بوده است و کسانی که مرتب سطح توقعات جامعه را بی توجه به واقعیتها بالا میبرند مدیریت افکار عمومی احساسی را به دست میگیرند و نهایتا جامعه هم همان مسیر را طی میکند . در تاریخ کمتر مردمی مثل ملت بزرگ ایران اتفاقات مهم و مدنی مثل اتفقات سده اخیر صورت پذیرفته  ولی به دلیل همین آفت در تاریخ کمتر ملتی هست که اینقدر سریع حرکتهای مهمی مثل مشروطیت و انقلاب اسلامی و اصلاحات، تکمیل نشده، پایان یافته اعلام شود و دنبال حرکت نو وجدیدی باشند.

4-      با همه آن چه که ذکرش رفت، اما تاریخ قضاوت خواهد کرد که اصلاحات در همان عمر کوتاه هشت ساله اش خیلی سریعتر و عمیقتر از این مدت زمانی در موارد مشابه در سایر کشورها توفیق داشته است. بسیاری از روشها و ظرفیتهائی که امروز در جمعه وجود دارد و مخالفان سنتی اصلاح طلبی به آن تن داده اند، نتیجه آگاهی و تاثیری است که جنبش اصلاحات به جامعه تزریق کرد. آشنا شدن مردم با حقوق خود و حرمت گذاری به آنان و احترام به آزادیهای فردی بر اساس قرائت رحمانی از اسلام وتزریق غرور و شخصیت ملی و دینی و شریک کردن مردم در امر حاکمیت و دهها اصل دیگر که مردم امروز آنها را حق خود میدانند جزئی از تاثیرات مثبت دوران اصلاحات است که کشور باید آن را غنیمت بشمارد و هر کس که قدرت را به دست میگیرد، به پیشرفت آن بکوشند.

5-      بی شک بنا به انچه که گفته شد، اصلاحات یک پروسه چاری در همه زمان هاست و همیشه نیاز  به آن بر اساس واقعیت های اجتماعی حس میشود. البته که پایه گذاران آن نقش مهمتری دارند ولی پایه های اساسی آن بر دوش جامعه و حاکمیت است که با کمک یکدیگر باید این پروسه را در جامعه جاری کنند. طبعا در پروسه های عمیقی مثل اصلاحات، فکر و اندیشه اصلاحی مهمتر از افراد هستند. پروژه های مقطعی به صورت کلی با پروسه ای مثل اصلاحات متفاوت است و مرزهای جدی دارد. یکی از مرزهای آن این است که جریان اصلاحی میتواند و باید در چارچوب قانون اساسی مطالبات خود را دنبال کند

6-      البته که حق هر انسانی است که هر طور میخواهد بیندیشد و نظر بدهد ولی حق هر کسی نیست که زیر تابلوی اصلاحات خواستهای خود را که با مبانی اصلاح طلبی ملت ایران با خصوصیات ذکر شده در تضاد است را به نام اصلاحات به جامعه عرضه کند.  

 

8 4        ۱      3 7
© Copyright 2003-2023, Webneveshteha.com. All rights reserved.