۰۲ خرداد ۱۳۹۰
اصلاحات مستمر پروسه مورد نیاز
دوم خرداد به طور سمبلیک ونمادین آغاز دوران اصلاحات در تاریخ سیاسی کشور است. آن را نمادین خواندم به خاطر آن که در آن روز که آقای خاتمی با رای بهت آور و بدون شائبه انتخاب شد، بحث اصلاحات را هنوز مطرح نکرده بود. اما در نهایت، 8 سال ریاست جمهوری ایشان به عنوان دوران اصلاحات نام گرفت. اکنون که 6 سال از پایان آن دوران طی شده است و به خصوص در یکساله گذشته بیش ازهمیشه، به اندازه دائره المعارفهای بزرگ جهان نسبت به این جریان نقد و اتهام و فحاشی صورت گرفته است، میشود از سر واقع بینی نگاهی به امر اصلاحات در ایران معاصر انداخت.
1- شک نیست که در ذات اصلاحات انتقاد به وضع موجود و تلاش برای رفع کاستیها وجود دارد. در همه شعارهای آن دوران و در درون اصلاحی که از طریق رسیدن به قدرت ریاست جمهوری از طریق ساز و کارهای قانون اساسی مورد توجه قرار گرفته بود، جائی برای اصلاحات ساختاری وجود نداشت و تنها اصلاح عملکردها و رفتارها مورد نظر بوده است. روش متمدنانه ای که امروز مورد قبول خرد جمعی بشری قرار گرفته است. به یقین در همین تعریف مرز مشخص جریان اصلاح طلبی در برابر مشی براندازی روشن میشود.
2- ملت و دولتی که روش اصلاحات را نپذیرد یا باید به روشهای خشونت آمیز روی اورد که واقعیت کشورهائی که به این روش رو اورده اند در برابر دیدگان ما است و نتیجه ای جز آسیب دیدن بیشتر مردم را در بر نداشته است و صد البته اگر نسلی تصمیم به روی آردن به روشهای خشونت امیز و تغییر های ساختاری داشته باشد، حق آنها است ولی نمیتوان انان را در مجموعه جریان اصلاح طلبی جای داد. این دو روش به صورت جوهری و مبنائی با یکدیگر متفاوت است. در مقابل اگر حاکمیت هم تن به اصلاح از درون خود ندهد وبر روشهای ناصحیح و یا کهنه که به تناسب تغییرات باید نو شود رضایت ندهد، ان حاکمیت، باید در برابر خواست های منطقی جامعه اش بایستد ودر نتیجه فاقد مشروعیت و مقبولیت میشود. والبته فضا را برای خشونت خواهان و یا خواستاران تغییرات و اصلاحات ساختاری باز میکند. گمان نمیکنم اگر از دو سوی جامعه و حاکمیت به این مسئله توجه شود، هیچ منطقی وجود داشته باشد که اصل اصلاحات را در دنیای پویای معاصر نپذیرد.
3- در نگاه واقع بینانه و نقادانه به دوره اصلاحات و بررسی راز عدم موفقیت نسبی آن باید به سه نکته مهم توجه داشت. یکی مربوط به کسانی است که زیر تابلوی اصلاحات قرار داشتند و به جای آنکه به اصلاحات رفتاری توجه کنند، شعارهای اصلاحات ساختاری و یا شعارهائی که عملا منجر به تغییر حاکمیت می شد را دادند. این کار باعث شد تا بعضی دلسوزان احساس نگرانی کنند و بعضی از مخالفان سیاسی اصلاحات آن را بهانه برخورد با اصلاحات نمایند. این نگرانی به خصوص در حوزه مسائل دینی بیشتر قابل توجه و ملاحظه بود. بی تردید در فهم این نگرانی و رفع آنها و مشخص کردن مرز بین اصلاحات و تغییر حاکمیت و یا مبانی آن باید پرچمداران اصلاحات حساسیت بیشتری نشان میدادند. انصافا در این جهت شخص آقای خاتمی واقع بینانه بیش از بدنه اصلاحات موضع های به جا گرفت و حساسیت نشان داد. شاید امروز بیش از هر زمان این روش وی مورد تقدیر دلسوزان قرار داشته باشد.
دلیل دوم عدم موفقیت نسبی اصلاحات در این بود که کسانی در دل حاکمیت که ظرفیت اصلاح نداشتند احساس نگرانی سیاسی از دست دادن قدرت را داشتند، و به شکل بیرحمانه و غیر منصفانه با چاشنی دروغ و تهمت و صرف مخارج زیاد به نگرانی های بیجا و با جا دامن زدند و از امکانات رسانه ای خود هم بهره گرفتند و اصل اصلاحات را در جامعه مورد حمله قرار دادند وتلاش کردند جریان اصلاحی رفتاری را دچار یاس و خستگی کنند و اصلاح طلبی را چنان پر هزینه نمایند که جامعه دچار انفعال شود و البته موفق هم شدند.
نکته سوم را هم به صورت تاریخی در روحیات بسیاری از مردم باید جستجو کرد که در نزد آنان صدای بلند و پرخاشجویانه کسانی که عجولانه ظرف زمانی اتفاقات را نمی توانند تحلیل کنند مقبول تر بوده است و کسانی که مرتب سطح توقعات جامعه را بی توجه به واقعیتها بالا میبرند مدیریت افکار عمومی احساسی را به دست میگیرند و نهایتا جامعه هم همان مسیر را طی میکند . در تاریخ کمتر مردمی مثل ملت بزرگ ایران اتفاقات مهم و مدنی مثل اتفقات سده اخیر صورت پذیرفته ولی به دلیل همین آفت در تاریخ کمتر ملتی هست که اینقدر سریع حرکتهای مهمی مثل مشروطیت و انقلاب اسلامی و اصلاحات، تکمیل نشده، پایان یافته اعلام شود و دنبال حرکت نو وجدیدی باشند.
4- با همه آن چه که ذکرش رفت، اما تاریخ قضاوت خواهد کرد که اصلاحات در همان عمر کوتاه هشت ساله اش خیلی سریعتر و عمیقتر از این مدت زمانی در موارد مشابه در سایر کشورها توفیق داشته است. بسیاری از روشها و ظرفیتهائی که امروز در جمعه وجود دارد و مخالفان سنتی اصلاح طلبی به آن تن داده اند، نتیجه آگاهی و تاثیری است که جنبش اصلاحات به جامعه تزریق کرد. آشنا شدن مردم با حقوق خود و حرمت گذاری به آنان و احترام به آزادیهای فردی بر اساس قرائت رحمانی از اسلام وتزریق غرور و شخصیت ملی و دینی و شریک کردن مردم در امر حاکمیت و دهها اصل دیگر که مردم امروز آنها را حق خود میدانند جزئی از تاثیرات مثبت دوران اصلاحات است که کشور باید آن را غنیمت بشمارد و هر کس که قدرت را به دست میگیرد، به پیشرفت آن بکوشند.
5- بی شک بنا به انچه که گفته شد، اصلاحات یک پروسه چاری در همه زمان هاست و همیشه نیاز به آن بر اساس واقعیت های اجتماعی حس میشود. البته که پایه گذاران آن نقش مهمتری دارند ولی پایه های اساسی آن بر دوش جامعه و حاکمیت است که با کمک یکدیگر باید این پروسه را در جامعه جاری کنند. طبعا در پروسه های عمیقی مثل اصلاحات، فکر و اندیشه اصلاحی مهمتر از افراد هستند. پروژه های مقطعی به صورت کلی با پروسه ای مثل اصلاحات متفاوت است و مرزهای جدی دارد. یکی از مرزهای آن این است که جریان اصلاحی میتواند و باید در چارچوب قانون اساسی مطالبات خود را دنبال کند
6- البته که حق هر انسانی است که هر طور میخواهد بیندیشد و نظر بدهد ولی حق هر کسی نیست که زیر تابلوی اصلاحات خواستهای خود را که با مبانی اصلاح طلبی ملت ایران با خصوصیات ذکر شده در تضاد است را به نام اصلاحات به جامعه عرضه کند.