۰۱ خرداد ۱۳۸۴
دوم خرداد: تنور انتخابات سوخت
۸ سال از دوم خرداد ۷۶ گذشت. بيشک آن روز يکي از بزرگترين مقاطع تاريخ معاصر خواهد ماند. مردم يکپارچه شدند. همه آمده بودند تا از حق مدني خود براي تعيين سرنوشت کشورشان استفاده نمايند. دخترها و پسرها تا ساعتها بعد از نيمه شب سر چهار راه ها عکس کسي که قرار نبود انتخاب شود را به اتومبيلها ميدادند. دبيرستانيها بعدازظهر که تعطيل ميشدند با سرويس مدرسه از جلوي ساختمان ستاد آقاي خاتمي رد ميشدند تا بوق بزنند و نشان دهند که ميخواهند «کس ديگري» رئيس جمهور شود.
وقتي اين آقاي متفاوت به شهرستانها ميرفت تا بگويد کانديدا شدهام درب مساجد را ميبستند، بچهها با سرعت خيابانها را بلند گوکشي ميکردند و خاتمي را با نردبان به بالاي پشت بام ميبردند تا از آن جا با مردم حرف بزند. هر کس فکر ميکرد خواستههاي اکثريت مردم از اين پس اجرا ميشود. همه به آيندهی شيرين فکر ميکردند. تا در آن سوي خيابان در حاشيههاي پيادهروها و در مراکزي که مردم نميديدند کساني بودند که نگاه عاقل اندر سفيه ميکردند. ميدانستند کس ديگري بايد انتخاب شود. و معتقد بودند که اين کارها براي داغ شدن تنور انتخابات است. گرماي تنور بالا رفت، داغتر شد. تا آن که ناني که قرار بود پخته شود سوخت و از تنور ارادهي مردم آن که قرار نبود، درآمد. خاتمي رئيس جمهور شد. اما آنها که آن سوي خيابان لبخند مليح داشتند باز هم بودند، ماندند. قدرت هاشان بيشتر شد. اين بار لبخند نميزدند. اکثر فعالاني که آن تنور را سوزانده بودند به دادگاه کشاندند. روزنامههاشان را بستند. مرتب عليه شان تظاهرات کردند. تا ديگر از اين «غلط»ها نکنند...
آنها همچنان در اين فکر هستند که اين پرانتز ناخواسته دوم خرداد بسته شود. و اين مهمان بيدعوت پايان کارش را اعلام کند و اينگونه است که خبرها و نه شایعات غیر رسمی تلخ رد صلاحیت ها از شواری نگهبان می رسد و انتخابات ۸۴ آغاز ميشود.