۲۲ خرداد ۱۳۸۳
روز 11 سپتامبر و مأموريت ويژهبهترين چيزی که دوست عزیزم، کيومرث صابری دوست داشت، لبخندی بر روی لب مردم ايران بود، طنز امروز را به ياد او روزنوشت امروزم مي کنم.
آقاي عمران صلاحي يکي از طنز پردازان خوب و آرام کشورمان است. کتابهاي طنزش شيوه مخصوصي دارد که منحصر به فرد است. نوروز امسال آخرين کتابش با عنوان عمليات عمراني را با اين جمله: تقديم به جناب آقاي سيد محمد علي ابطحي دامت برکاته و حرکاته براي من فرستاد. انصافاً خواندن آن نوروز را برايم شيرين تر کرد. شما هم بخوانيد. به پاس قدرداني از ايشان يک قطعه از کتاب را براي مطالعه و عبرت گيري! نقل مي کنم:
«پريروز روي اينترنت خبري خواندم: به دنبال حادثه 11 سپتامبر به درخواست زني اولين حکم طلاق صادر شد. ماجرا از اين قرار است: آقاي تقريباً محترمي محل کارش در برج تجارت جهاني بوده، اما به بهانه کار مي رفته به خانه طرف مربوطه. روز حادثه هم در خانه طرف مربوطه بوده. در خانه ياد شده، هم تلويزيون خاموش بوده و هم موبايل. وقتي موبايل دوباره روشن مي شود، زن آقاي تقريباً محترم سراسيمه زنگ مي زند و مي پرسد: عزيزم تو خوبي؟ سالمي؟ زير آوار نمانده اي؟
آقاي تقريباً محترم جواب مي دهد: چه حرفهايي مي زني، معلوم است که حالم خوب است. حالا هم نشسته ام پشت ميز کارم و دارم کارم را انجام مي دهم.
بقيه داستان را خودتان سپيد خواني کنيد.
ما از اين داستان سه نتيجه غير اخلاقي مي گيريم:
1- وقتي به بعضي از اماکن خصوصي مي رويد، تا به سرکارتان برنگشته ايد، موبايل را روشن نکنيد. زيرا دروغ گفتن کار بسيار بدي است.
2- داشتن طرف مربوطه گاهي انسان را از مرگ حتمي نجات مي دهد.
3- آن آقاي تقريباً محترم در يک روز دو سعادت نصيبش شده است، هم در برج نبوده، هم زنش از او طلاق گرفته است.»