۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۹
خاطرات با مزه از شب‌های قدر
تقدیرمان در شب قدر می‌تواند زیر و رو شود. قدر شب دعاست. خیلی به در خانه خدا بکوبیم. باز می‌شود. چند خاطره شب قدری محض استقبال با لبخند از این شب عزیز: ده یازده ساله بودم. خدا رحمت کند پدرم را، در شب‌های قدر در مسجد صاحب‌الزمان صد رکعت نماز قضا به جماعت می‌خواند. من پسر آقا بودم. مکبر نمازهای شب قدر می‌شدم. یکی اینکه نماز لازم نبود بخونم اون‌ هم صد رکعت. اون هم برای من که اصل نمازش واجب نبود چه رسد به قضای آن. دیگر اینکه خیلی تند می‌خواندند مزه داشت تند تند الله اکبر و سمع الله لمن حمده می‌گفتم. ریتمیک می شد. یک‌بار شب‌های معمولی مکبر شدم. باز هم مثل شب قدر تند و موزون تکبیر گفتم. وسط دو تا نماز آقاجان صدام زدند که مگه شب قدره؟ چشم غره‌ای رفتند که نگو. نماز عشا را اسلو موشن تکبیر گفتم. یادش بخیر. من از طرف مادر بهشهری هستم. مرحوم هاشمی‌نژاد، دایی شهیدم، نقل می‌کرد اوایل طلبگی در شب قدر رفته بود یکی از روستاهای شمال قرآن سر بگیرد. «بِلکُدبه» در زبان شمالی یعنی بگذار باشد. چراغ‌ها را خاموش کرده بودند. یک شمع روشن بود برای اینکه واعظ بتواند به کتاب دعا مراجعه کند. نقل می‌کرد داشتم می‌گفتم ده بار بگویید بالحسن. بالحسین که یک پیرمردی آمد شمع را بردارد. به زبان مازنی گفتم «بلکدبه» یعنی بگذار شمع بماند. دیدم مردم بعد بالحسین همه ده بار دارند می‌گویند بلکدبه. بلکدبه. آقا دایی چیزی به من نگفت چه کار کرده. ولی فکر کنم گفته حالا که دارند می‌گویند، بگذار بگویند.کی آخرش می‌شمارد که خدا را به ۱۵ معصوم قسم دادند. خدا هم از آن بلکدبه که با صفای وجود مردم عجین بوده، خوشش می‌آید. شب قدر خیلی به تقویم مربوط نیست. مهم دلی است که پیش خدا می‌رود. یک‌سال ما لبنان بودیم. حزب الله به تبعیت از ایران سه شب، و آیه‌الله فضل‌الله که مرجع تقلید لبنان بود، سه شب دیگر را اعلام کرده بود. هر دو هم تلویزیون داشتند. ۶ شب شب قدر گرفتند. یکی از علما می‌گفت اوایلی که قرآن با ترجمه آمده بود، پدرم شب که به خانه آمد گفت قرآن شصت جزو گرفتم. خیلی‌ها آن‌ سال به خاطر این شش شب احیا،‌ مریض شدند و بعله. امشب دعا کنیم همو.

۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۹
ماجراهای شب زلزله
مثل بچۀ آدم نشسته بودم روبروی تلویزیون و برای خودم سریال میسینگ می‌دیدم. صدای غرشی آمد و تکان شدید. داد زدم و با بقیه اهل منزل که خودشان خبردار شده بودند، خانوادگی دویدیم دم در. کرونا بی کرونا، وقت نبود. بین دعوت مهربانانه کرونا که می‌گفت استی ات هوم لطفاً و دستور قاطعانۀ زلزله که می‌گفت استی ات بیرون، مانده بودیم چه کنیم. توی راه پله‌ها آقایان با همان لباس خانه و خانم‌های همسایه در حال پوشیدن مانتو و روسری ملحق می‌شدند. به همسایه‌ای که ماهواره دارد گفتم لابد «من‌وتو» دارد می‌گوید زمان شاه این قدر خوب بود که موقع زلزله همه لخت و پتی می‌زدند بیرون و تماشایی بود. هلم داد که برو زودتر. اعصاب نداشت. جلو آپارتمان‌ها ملت وایساده بودند. هرکس می‌رسید، کمی که می‌گذشت عید نوروز و سال نو را به هم تبریک می‌گفتند. تو قرنطینه ندیده بودند همو. گفتیم بریم ماشین را از پارکینگ بیاوریم برویم کنار پارکی جایی توقف کنیم. تا ماشین را آوردیم بیرون همه خیابان ترافیک شد. کیپ. همان کنار خیابان توی ماشین و بیرون آن ایستادیم. خبرگزاری‌ها زود فعال شده بودند. خبرها پشت سر هم. هرکی زودتر می‌خواند. نوچ نوچی می‌کرد و سری تکان می‌داد، بقیه دورش جمع می‌شدند و می‌گفتند چی بود؟ چی شد؟ فاصله اجتماعی هم کشک. هرکس جوکی می‌خواند اجرای زندۀ آن را هم می‌رفت. ما هم که آخوند و مسئول سابق، متلک خورمون ملس. یکی گفت خوب شد تو خیابونیم. الان هول میشن موشک میزنن تو خونه‌ها. گفتم استغفرلله، یکی دیگه گفت این تازه ماه رحمته. ماه بعدی دهنمون...زود و بلند یک استغفرالله غلیظ دیگه هم گفتم. از آن طرف یکی دیگر به موبایلش نگاه می‌کرد و می‌گفت: حاج آقا شما خبر ندارین خدا از کسی ناراحته؟ بهش پیغام بدهید بهترین جواب بی ‌محلیه. باز هم استغفرالله. انگار زلزله فراموش شده بود. یکی تو این هیر و ویر یاد نماز جمعه افتاد. می‌گفت تعطیل شد، باران الهی بارید. قراره از فردا از تعطیلی دربیاد، زلزله آمد. بازم بقول آقای قرائتی چی؟ استغفرلا. یک کانال حوزوی هم هی دستور نماز آیات را می‌نوشت. نوشتم ماها همه بلدیم والا. بالاخره با کلی استغفار و دلی پاک آمدیم خانه و سحری خوردیم و نماز صبح و آیات را به جا آوردیم و خوابیدیم. پکیج وسایل اولیه زلزله هم آماده کردیم دم خانه. صبحی تا بیدار شدم، دیدم نوشته‌اند گسل ‌های تهران شناسایی و دستگیر شده‌اند. پریدم جلو تلویزیون اعترافاتشون را گوش بدهم. هنوز آماده نشده بود. چاکر همه‌تون. خدا نگهدارتون. لبخند بر لب‌هاتون سید محمد علی ابطحی نوزده اردیبهشت 99

۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۹
خاطرات روزهای کرونایی (۶۰)
جمعه ۱۲ ارردیبهشت ۹۹ امروز شصتمین و آخرین قسمت خاطرات روزهای کرونایی است. دو ماه تمام بی‌وقفه نوشتم. وقتی اولین پست کرونایی را در تاریخ یازدهم اسفند ۹۸ شروع کردم گمان نمی‌کردم دو ماه ادامه یابد و هر روز بنویسم. یاد دوران وبلاگ‌نویسی افتادم که از تاریخ سوم آذرماه ۸۲ شروع کردم،‌ بدون یک روز تعطیلی تا بیست‌وپنجم خرداد ۸۸ لعنتی، شب دستگیری‌ام هر روز نوشتم. ۶ سال. در نوشتن سخت‌جانم. در این مدت اگر چه نوشته هایم تقویم روزانه کرونا نبود، اما در لابلای نوشته‌هایم می‌شد با حوادث کرونایی جلو رفت. گمان می‌کنم از جهت تاریخ‌نگاری‌اش هم غیرمستقیم قابل استناد باشد. حالا که کسی نه کتاب می‌خواند و نه چاپ می‌کند. اگر شد و ناشری خواست منتشرشان می‌کنم. در این ۶۰ روز مقید بودم مطلب تکراری ننویسم. با اینکه زندگی ما تکراری شده بود. از کرونا گفتم. طنز نوشتم. از سیاست حرف زدم. تیکه انداختم. در یک کلام لذت می‌بردم از اینکه برایتان می‌نوشتم و ازخواندن‌هاتان و تشویق‌هاتان توامان غرق شادی و شرمساری می‌شدم. هنوز کرونا تمام نشده. واقعاً مراقب باشید. ما عملاً وارد دوره زندگی مسالمت‌آمیز با کرونا شده‌ایم. امیدوارم کرونا هم از در مسالمت در بیاید. به سهم خودم تلاشم را کردم که در محدوده کوچک مخاطبانم، هم لبخند بر لب‌هاتان بنشانم، هم با هم دوران قرنطینه‌ای را بگذرانیم. ممنون از همه‌تون. ممنون از کامنتاتون. خوب و بدش. ممنون از کسانی که کمکم کردند. و باز هم ممنون از شما که خواندید و نظر دادید. و تشکر از شبکه ها وگروهها و سایت های خبری که بازنشرش کردند. از این پس همچنان در اینستا پست خواهم گذاشت. کوتاه‌تر و خدا را چه دید، شاید جذابتر. در این ماه رمضان قول می‌دهم هر شب فالوئرامو دعا کنم. آنفالو نکنیدا. شما هم دعام کنید. با حفظ فاصله احتماعی بوسه بر دستانتان می‌زنم و شادی و سلامتی برایتان آرزو می‌کنم به کسی نگین دلم براتون تنگ میشود سید محمد علی ابطحی

۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۹
خاطرات روزهای کرونایی(۵۹)
پنجشنبه ۱۱ اردیبهشت ۹۹ خدایا این قدر پررو بازی در آوردم که انگاری تو باید از من خجالت بکشی. می‌‌بینی؟ از ابوحمزه ثمالی اوایل انقلاب در آورده بودند که وزیر کشاورزی رفته خدمت یکی از روحانیون عالی‌مقام . آن بزرگوار گفته این همه زمین بین قم و تهران خالی افتاده، چرا توی آنها کشاورزی نمی‌کنید. به عرض رسانده بودند که این منظقه نمک دارد و زمین شور است. فرموده بودند چه بهتر، خوب خیارشور بکارید. با این همه حرف‌های متناقض که در مورد کرونا زده می‌شود، فکر کنم خاطرات‌نویسی را اگر بیشتر ادامه بدهم، باید خیار شور بکاریم. تازه وزیر امروز گفته موج اصلی پاییز می‌آید. مثل کسی که ته کوچه بن‌بست گیر کرده و چاره‌ای جز دست به دیوار گذاشتن و توکل به خدا کردن ندارد، از شدت گرخیدن توکل‌ به خدا باید کرد. البته فردا هم می‌نویسم. در سالگرد گل‌آقا امروز به خانمش و دخترش تلفن زدم. خیلی با هم دوست بودیم. شاید نسل جدید کمتر کیومرث صابری را بشناسند. پایه‌گزار و آغازگر طنز بعد از انقلاب در مجله گل‌آقا بود. مشاور شهید رجایی و آیه‌الله خامنه‌ای بود. با این خودی بودن بهترین پارتی‌بازی‌ها را انجام داد. طنز‌نویسان قبل و بعد انقلاب را جمع کرد و راه طنزنویسی سیاسی و کشیدن کاریکاتور مسئولان را باز کرد. در روزنامه اطلاعات و مجله گل‌آقا. یک‌بار می‌گفت توی دعوای رجایی و بنی‌صدر، با رجایی رفته بودم جلسه سران‌عالی. مرحوم بهشتی و اردبیلی بحث می‌کردند. آقای اردبیلی مِن و مِن می‌کرد. خواستم به کمک رجایی بیایم و حرف بزنم. رجایی پایم را فشار داد و دم گوشم گفت وقتی دوتا آخوند دعوا می‌کنند، تو وارد نشو. زورشان به هم نمی‌رسد، همه کاسه کوزه‌ها را سر تو می‌شکنند. اصلاً دکترای آخوند شناسی بود. لای برگای کتابا دنبال خودت نگرد تو غبارا، تو سرابا دنبال خودت نگرد گم نکن خودت را تو دنیای تردید و دروغ زیر آوارِ نقابا دنبالِ خودت نگرد چه می چسبه این روزها این شعر یغما گلرویی. امسال روز معلم، یوم‌الشک شده. هم به مادرها باید کادو داد و هم به معلم‌ها؟ یا هوا آلوده بود. یا بزن‌و‌بکش بود. یا برف بود. و بعد هم کرونا. روز درسی کم داشتیم. احتمالا بچه‌ها هم پیشرفتشان بهتر بود. تا فردا سید محمدعلی ابطحی

۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۹
خاطرات روزهای کرونایی (۵۸)
چهارشنبه ۱۰اردیبهشت ۹۹ خدایا اگر من را به خودم واگذاری هلاک می‌شوم. اگر تو از خطاهایم نگذری، به کجا پناه ببرم؟ از دعای ابوحمزه ثمالی روزنامه اطلاعات از قبل انقلاب یک ستونی داشت بنام چهل سال پیش در چنین روزی. خلاصه اخبار چهل سال پیش خود روزنامه را چاپ می‌کرد. یکبار توی شیر تو شیر بعد انقلاب رییس سازمان اوقاف تعریف می‌کرد که مدیر کل ما در فلان شهر، تلفن زده به حوزه‌های علمیه که دیگر کسی حق ندارد عمامه به سر کند. پرسیدیم چرا؟ گفته بود روزنامه نوشته. در همان ستون «چهل سال پیش در چنین روزی» خوانده بود که از امروز پوشیدن لباس آخوندی ممنوع است. در ۷۰ درصد تیترها بر عکس شده. امروز «در چهل سال پیش شده» از بس خبرها تکراری و یک‌نواخت است. امرروز کلی به دلیل بیکاری کرونایی آرشیو روزنامه‌های قدیمی را زیر و رو کردم. دیشب فیلم مامور مخفی the operativ را دیدم. ماجرای اعزام زن جاسوس اسراییلی به تهران و وارد کردن بمب برای کشتن دانشمندان هسته‌ای و نفوذ در یک کارخانه الکترونیکی مرتبط با مسایل هسته‌ای. محصول ۲۰۱۹ است. خواندم یک نفر داشته‌اند که از خیابان‌های ایران فیلم می‌گرفته و برای استفاده آنها میفرستاده است. اول این را بگویم. سا ل ۶۰ که همه ایران ترور بود و اعدام.یک روزی در مشهد با یکی از دوستان داشتیم می‌رفتیم. من پشت فرمان بودم. این دوست ما تازه یک کلت گرفته بود. گذاشته بود پشت شلوارش. من یک جوک گفتم، خیلی خندید و تکان زیادی خورد و در همین هیر و ویر صدای یک گلوله آمد و بعد هم صدای جیغ این رفیق ما. داد می‌زد که بگاز که ما رو زدند. نگو توی اون تکان ناشی از خنده، یک گلوله در رفته و باسن دوست ما را زخمی کرده. تا سالها هر اتفاقی می‌افتاد، می‌گفتیم بگاز که ما را زدند. حالا همه دارند از کرونا خسته می‌شوند. ولی ببین کی گفتم زبانم لال، دوباره میگیم بگاز که ما کرونا گرفتیم. امروز با آیه الله بیات زنجانی تلفنی صحبت می‌کردم. از ابتدا آدم زلال‌اندیشی بود. می‌گفت اگر بشر برای قدرت‌ها اهمیت داشت، یک دهم مخارج تسلیحاتی را خرج سلامت کرده بودند، وضع تاسف بار فعلی کرونایی نبود. یکی نوشته بود که طرف تازه تاسیس در روزه گرفتن بود. اذان ظهر را که گفتند، خورد. پرسیدند چرا؟ گفت اذان گفتند. گفت اذان ظهر بود. خیلی تعجب کرد . گفت چقدر شبیه هستند این دو تا اذان. آدم اشتباه می‌کند. تا فردا سید محمد علی ابطحی

۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۹
خاطرات روزهای کرونایی (۵۷)
▫️سه شنبه ۹ اردیبهشت ۹۹ خدایا به گناهانم نگاه می‌کنم، می‌ترسم. کرمت را که می‌بینم طمع می‌کنم. اگر ببخشی رحمم کردی. نبخشی هم ظلم نکرده‌ای. ولی ببخش. دعای ابوحمزه. روز روانشناس است. یک‌بار یکی سر به‌ سرم گذاشت و بد رو دست خوردم. گفت روح و روان مگر یک معنا نمی‌دهد؟ گفتم تقریبا. گفت پس به جای روحانی می‌شه به شما گفت روانی؟ به آقای روحانی هم واقعآً مربوط نبود. این طنز را گفتم که امروز را به همه روانشناسان تبریک بگویم. ما در این جامعه و دنیای درهم ریخته بیش از جسممان به مراقبت از روانمان احتیاج داریم. واقعا باور کنیم روان‌درمانی را. هزار سال پیش رفته بودم پیش یکی از مقامات خیلی بالا. قرار بود یک درمانگر بیاید پیشش. پسرش چه تلاشی می کرد که با اسم مستعار بیاید بالا. به مولا کار درمانی بود. از همان موقع توی ذهنم ماند که هی مثل آقای خاتمی تَکرار کنم مراجعه به روانشناس و درمانگر مثل مراجعه به هر دکتر دیگری است و روان هم مثل بدن بیمار می‌شود. یواشکی چرا؟ هرچقدر تکرار آقای خاتمی نتیجه داد تکرار منم نتیجه می‌دهد. بیست سال از انقلاب می‌گذشت. در قانون اساسی آمده بود که شوراها باید تشکیل شود. همۀ دولت‌ها از انجام انتخابات شوراها سرباز زده بودند. دور همی را بیشتر دوست داشتند. می‌گفتند یعنی چه ۱۲۰ هزار نفر را شریک حکومت کنیم؟ آقای خاتمی شعارش جامعه مدنی بود. آنقدر اصرار کرد که اولین انتخابات شوراها برگزار شد. روز شوراست و مشارکت مردم مبارک. ولی حیف! امروز به این جمله از علامه طباطبایی برخورد کردم. دوست داشتم: دعای سحر حضرت امام باقر علیه‌السلام را فراموش مکن که در آن جمال و جلال و عظمت و نور و رحمت و علم و شرف است و حرفی از حور و غلمان نیست. اگر بهشت شیرین است، بهشت‌آفرین شیرین‌تر است»، همین که سحرها می‌خوانند. اللهم انی اسالک… پریروز نوشته بودم تو این ماه رمضانی و کرونا دندان درد آمده سراغم. معمولا می‌گویند از درد زایمان هم بدتره. ما که درد زایمان نکشیدیم ولی بدتر بود! دیروز یک دکتر کار بلدی این را خوانده بود، توی اینستا مسیج داد که بروم کلینیکش. رفتم. خیلی تمیز و آنتی‌کرونایی عصب‌کشی کرد. راحت شدم. ممنونم از ایشان. اولین بار بود از این ماسماسک‌هایی که از دور روی پیشانی نور می‌اندازند برای منم انداختند. بعله. کلی مهم شدیم. هر تیمی وقتی تو فوتبال می‌بازه، میگن بازی همینه دیگه. حالا همه دنیا قرار بود کرونا را شکست بدهند، صفر صفر همه دارند زندگی مسالمت‌آمیز را با کرونا شروع می‌کنند. اگر ییهو گل بزنه همه‌مان... استغفرلله. تا فردا سید محمد علی ابطحی

۰۹ ارديبهشت ۱۳۹۹
️خاطرات روزهای کرونایی (۵۶)
️دوشنبه ۸ ارددیبهشت ۹۹ خدایا شکرت. برای اینکه هر وقت دلم گرفت و درخواستی ازت داشتم، یک راست آمدم در خانه‌ات و تو کمکم کردی. دفتر و دستک نداشتی. از دعای ابوحمزه امان از تجربه قرنطینه. امروز دوباره دلم برای لباس‌های آخوندیم تنگ شد. لباده و عبایش که آماده است. عمامه پیچی‌اش وقت می‌برد.جهت اطلاع به لباسی که یقه آن روی هم می‌نشیند لباده می‌گویند. مثل لباس آقای خاتمی و دکتر روحانی و البته مهمترش خودم! به لباسی که یقه‌اش باز است قبا می‌گویند. مثل لباس آیه‌الله‌های عظمی و رهبری و مرحوم هاشمی. آن که رویش می‌اندارند عبا است. بستن عمامه هنر می‌خواهد. خیلی‌ها عمامه پیچ دارند. بعضی‌ها روی پا می‌بندند و بعضی‌ها با سر. برای لوله کردنش به کمک احتیاج است. وقتی کسی نباشد از دستگیره در می‌شود استفاده کرد. عمامه انواع و اقسام دارد، شاید یک روزی گفتم. نماز و قرآن ماه رمضانم را با لباس آخوندی خواندم و بعد هم درش آوردم. یکبار در یزد دوست عزیز مرحومم آقای صدوقی و فرزند فاضلش محمد آقا، عمامه می‌بستند و آقای خاتمی هم نشسته بود و منم عکس گرفتم. این هم اینفوگرافی آخوندی و خاطره قرنطینه کرونایی امروز. خدایا این رسمشه؟ روزه بگیری، افظاری دعوت نباشی؟ این را که نمیشه مجازی برگزار کرد! دیشب فیلم کاملا غریبه perfect strannger را دیدم. کسی حواسش نیست جعبه سیاه هر آدمی موبایل اوست. در یک مهمانی خانوادگی تصمیم می‌گیرند بازی شان این باشد که پیامک‌ها و تلفن‌ها را همه بشنوند و ببینند. فقط بگم که آخر جلسه هفت خانواده از هم پاشیده از مهمانی بیرون رفتند. هیچوقت زیر بار این بازی‌ها نروید. پارسال یک تاتری هم در تهران رفته بودم با همین مضمون و دیالوگ‌ها. مهم‌ترین اتفاق مثبت کرونا، تجربه فراگیر دورکاری و محوریت فضای نت است. مسجد مجازی، سینمای مجازی، موسیقی مجازی، روضه مجازی، دعای مجازی. دنیای بعد کرونا احتمالاً دنیای راحت‌تری خواهد بود. تا فردا سید محمدعلی ابطحی

۰۸ ارديبهشت ۱۳۹۹
خاطرات روزهای کرونایی (۵۵)
یکشنبه ۷ اردیبهشت ۹۹ دوم ماه رمضان است. خدایا اگر من را به جهنم هم ببری به همه اهالی جهنم اعلام می کنم من خدا را دوست داشتم و باز هم مرا به جهنم آورده. " دعای ابوحمزه" در بین علما رسم است برای اینکه نقل قولی مستند باشد می‌گویند معنعن است. عن فلان یعنی از فلانی نقل شده. معنعن یعنی سلسله سند درست است. یک‌بار یکی پای درس، به سند روایت اعتراض کرد. مدرس عصبانی شد و گفت اتفاقا این روایت معنعن است و آخرین عن‌اش ابوی حضرتعالی بوده است که خودش برایم نقل کرد. حالا وزیر ارشاد به شورای شهر گفته آمار فوتی‌های کرونا معنعن است و خودمان آخرین عن‌اش هستیم. بیخود حرف دیگه نزنین. گفته باشیم. در این کرونا‌بازار وحشتناک در افغانستان مظلوم، در آغاز ماه رمضان، طالبان آتش‌بس را نپذیرفت و فاتحانه این هفته را یکی از پر کشتارترین هفته‌های افغانستان کرد. خدای طالبانی خون می‌خواهد. قاتلان طالبانی با خون مردم مسلمان به ضیافت خدایشان می‌روند، آنها معتقدند خدای آنها برحق است و آنها ناب‌ترین مومنانند. ای لعنت به این جهل مقدس که هرچه کرد با ما این آشنا کرد. در همان افعانستان مظلوم روز جمعه نماز جماعتی هزار نفری برگزار کرده‌اند که امام جماعتش گفته مسلمانی که در اثر ابتلا به کرونا بمیرد شهید است. کاسبان دین در مسیحیت و یهود هم همین روش‌ها را دنبال می‌کنند. راه دور نرویم عده‌ای در ایران خودمان هم به اسم امامان شاش شتر اصل کویر تبلیغ می‌کنند. بخش دردناکش این است که مردمی هستند که این‌ها را می‌پذیرند تا آنها دکانشان پررونق باشد. از قدیم وقتی صحبت این حرف‌ها می‌شد، دوستی داشتیم که به جای استفاده از کلمه ناکسون که جمع ناکس باشد، از واژه خرکسون استفاده می‌کرد و می‌گفت: لولا کان الخرکسون. لهلک المفلسون.. دیشب دندان درد بدی گرفتم. اونم تو ماه رمضان. بعد افطار چند تا قرص خوردم: مسکن، شل‌کننده. سفت‌کننده. هرچه که دم دستم بود. خیلی درد دندان وحشتناکه. کمی که بهتر شدم ییهو لایو زدم. یک‌ساعتی از هر دری سخنی گفتیم. خاطره.سیاست. منبر. خوش گذشت. تا فردا سید محمد علی ابطحی

۰۷ ارديبهشت ۱۳۹۹
خاطرات روزهای کرونایی (۵۴)
شنبه ۶ اردیبهشت ۹۹ روز اول ماه رمضان است. دعا نیاز بشر به قدرت برتر خدا است. آرامش می‌بخشد.. برای رفع این نیاز بشر، خداوند مراسم گرفته، دعوت کرده، زبان گفتگو با خدا را هم امامان یاد داده‌اند. قدر بدانیم. آیه‌الله ابراهیم امینی که دیشب فوت شد، واقعا خوب بود. همیشه معتدل بود. نصیحت‌کننده بود. دلسوز بود. جو گیر نمی‌شد. خیل خصلت‌های منحصر به فردی داشت. کاش امینی‌های بیشتری داشت این حکومت. خدا رحمتش کند. هر سال مرض شایع زخم‌معده همزمان با رویت هلال ماه رمضان فراگیر می‌شد. هر کی که روزه نمی‌گرفت، زخم معده داشت. بدون اینکه بداند معده‌اش کجاست. مرحوم دایی شهیدم آقای هاشمی‌نژاد نقل می‌کرد که توی زندان زمان شاه، یک روز ناگهانی ریختند بازرسی. قرار شد قبل از اینکه بند را پاکسازی کنند، یکی داد بزند آخ قلبم و بیفتد. اینکار را کرد اما نمی‌دانست قلبش کجاشه. روی شکمش را گرفته بود. حالا واقعا برای معده درد باید به کجا اشاره کرد. تقلب برسانم امسال به جای زخم معده بگید کرونا. بهتره ها. مینی سریال چهار قسمته غیرمومن را دیدم. داستان یک گروه افراطی یهودی است که در نیویورک زندگی می‌کنند. به سبک و عادات زمان حضرت موسی. دختری را به ازدواج اجباری می‌برند و او علیه این جامعه افراطی یهودی عصیان می‌کند. دیشب با آیه‌الله شیخ حسن صانعی حرف می‌زدم. از سال ۴۲ نزدیک‌ترین همراه امام بوده است. چه با صفا بود. کلی خاطره گفت. بعد انقلاب یک بار امام گفته بود دو تا شاگرد فبل انقلاب در قم در فلسفه داشتم که در بین شاگردهایم بهتر از همه می‌فهمیدند. نمی دانم کجاهستند. پیداشون کردیم. گفتم بعد انقلاب رییس مئیس نشدند. گفت نه. به اقای صانعی نگفتم ولی به ذهنم رسید اگر اهل رییس شدن بودند که درس را خوب نمی‌فهمیدند. رهبر کره شمالی گویا حالش بد شده. اول کرونا گفته بود اگر در کره کرونایی بود، اعدامش کنید. حالا اگر مریضی اش کرونا باشد ملت بروند بگویند امر رهبر اجرا باید گردد. کرونا اعدام باید گردد. پیج تتلو بسته شد. دست حرمسرای شاهان قاجار را هم بسته. در پیجش به دختران پانزده تا بیست ساله پیشنهاد رابطه داده است، این توی سرش بخوره. کامنت‌های دخترانی که استقبال کرده‌اند و ۶۰۰ هزار لایک در لایوش را کجامون بذاریم؟. مسئولان فرهنگی محل مصرف بودجه‌هاشان را یک بررسی کنند. ببینند نتیجه کارشان چه بوده. مردها سخت‌ترین شرایط را دارند. حکومت به محل کار راهشان نمی‌دهد. همسر به خانه. و پلیس نمی‌گذارد در خیابان بمانند. تا فردا سید محمدعلی ابطحی

۰۶ ارديبهشت ۱۳۹۹
دعا و رمضان پاسخ به نياز بشر
ماه رمضان با تابلوي پر رنگ دعا ومناجات شناخته مي‌شود. اين ماه را ماه خدا نام‌گذاري كرده‌اند. قرآن در اين ماه نازل شده است. دعاهاي طولاني و خوش مضموني براي اين ماه وارد شده است. همه اينها براي رفع نياز بشر است. خدا كه به دعا و راز ونياز ما احتياج ندارد. اين ما هستيم كه به ارتباط با خدا نياز داريم. اساسا هرانساني در زندگي دچار مشكلات مي‌شود. اين مشكلات مي‌تواند فردي يا اجتماعي باشد. گاهي مريضي به سراغ آدمي مي‌آيد. هر چه مسير طبيعي معالجه هست طي مي‌كند.اماهرچه مسير معالجه سخت‌تر مي‌شود، بي آنكه بخواهد يا بي آنكه از قبل اعتقاد روشني داشته باشد، از درون به سمت يك قدرت برتر هدايت مي‌شود. همان كه حقيقت‌ خداست. آن قدرت‌برتر‌ ‌آرام‌بخش‌ترين اتفاق در لحظات نااميدي است. كمتر انساني مي‌تواند ادعا كند چنين لحظات تنهايي و استيصال نداشته است. حتي اگر افرادي از نظر شخصي دچار چنين مشكلاتي نباشند وحس مسووليت اندكي داشته باشند، براي جامعه و مشكلات جامعه دچار همين حالت‌ها مي‌شوند. فشارها را مي‌بينند و رنج‌ها را مشاهده مي‌كنند و كاري نمي‌توانند انجام دهند بازهم تنها راهي كه كورسوي اميد را زنده مي‌كند، ‌همان قدرت نوراني است كه او را به خود مي‌خواند تا شايد براي جامعه راه رهايي پيدا كند، ‌نامش خداست. اين نياز بشر به ارتباط با قدرت قوي‌تر ونامتناهي نعمت بزرگي است كه در اختيار دارد. نعمتي كه خدا به آن احتياج ندارد اما رفع نياز بشر را مي‌كند. اين ارتباط با آن قدرت برتر نامش دعا است. خداوند براي اينكه اين نياز را بشر فراموش نكند به كمك انسان‌ها آمده است و ايامي را مشخص كرده است كه در آن ايام آدم‌ها بيشتر بتوانند رفع نياز كنند. امامان شيعه حتي براي اينكه بدانيم چگونه با خدا راز ونياز كنيم، كمك بيشتري كرده‌اند و دعاهاي خوش مضموني را تعليم كرده‌اند كه حتي طريقه گفت‌وگو با خدا را يادد بگيريم و آرامش بيشتري پيدا كنيم. ماه رمضان فرصت سالانه‌اي است كه خدا ما را دعوت مي‌كند تا نياز ما را تامين كند. اين يعني لطف مضاعف خدا. درهاي رحمت الهي باز است.شرايط مهيا است كه لبخند خدا را ببيني. به اين دليل رمضان شيرين است. رمضان اتوبان‌هاي رسيدن به خدا را باز مي‌كند بدون عوارض. هركسي به اندازه‌اي كه تلاش كند از اين راه باز شده مي‌تواند بهره ببرد. در هر حال و روزگاري كه هستيد. روزه مي‌گيريد يا نمي‌توانيد به هردليلي بگيريد، ارتباط با خدا را در اين ماه تجربه كنيد. امسال بيشتر از هرسال نياز داريم. ويروس كرونا دنيا را فرا گرفته است. مراكز رسمي دعا ونيايش از كعبه تا حرم و از واتيكان تا بيت‌المقدس تعطيل است.همه نياز‌ها و درخواست‌ها به درون قلب‌هامان آمده است. خدا هم دل‌هاي تنها را دوست دارد. قدر رمضان را امسال بيشتر بدانيم. همديگر را دعا كنيم. بشريت را دعا كنيم. آن قدر موج مثبت براي هم بفرستيم تا اين بلا از بشريت دور شود. التماس دعاي ويژه.

8 4        ۱   ۲       3  7
© Copyright 2003-2023, Webneveshteha.com. All rights reserved.