۱۱ ارديبهشت ۱۳۸۳
براي مرحوم کيومرث صابري
اين متن را پنجشنبه شب نوشته بودم با عنوان براي کيومرث صابري دعا کنيم.
در ايام عيد امسال تهران نبودم. وقتي برگشتم، گفتند که آقاي خاتمي رفته بود منزل صابري (گل آقاي مردم ايران) مرض دشواري گرفته است و بايد به معالجه او پرداخت ولي بهتر است به صابري و خانواده اش چيزي نگوييد. بدترين خبري بود که شنيدم، 20 سال است که با صابري دوست هستيم.
*****
يکي دو روز بعد ديدم که صابري خودش روي موبايلم زنگ زد، مثل هميشه احوالپرسي. طبعاً به روي خودم نياوردم. تنها توصيه اش اين بود که وبنوشت را ادامه دهم و از حملات و اتهام هايي که در روزنامه ها مي نويسند، ناراحت نشوم. اين توصيه برايم خيلي عجيب بود. از مريضي اش چيزي نگفت، ولي گفت بيا تا يکديگر را ببينيم.
*****
خوشرو، معاون دفتر رئيس جمهوري که از طرف رئيس جمهور پيگير مسائل درماني صابري بود، دو سه روز بعد گفت حالش خيلي بد است. امروز صابري زنگ زده، گويا خودش هم فهميده و گفته که مرض شاه حسين ... را گرفته ام، با همان روح پر از لطافت هميشگي اش. مرض خيلي سريع صابري را دنبال مي کرد. گفتند امکان ديدار نيست. يکي دو بار زنگ زدم با دخترش، پوپک حرف زدم ولي صابري نمي توانست حرف بزند. دفعه سوم خيلي کوتاه حرف زد ولي مثل هميشه پر اميد. انتظار داشت دوستان برايش دعا کنند.
*****
بحث اعزامش به خارج جدي شد. قبول نکرد که نکرد. مي گفت که اگر برايم اتفاقي بيفتد، بايد در همين ايران خودم باشم.
*****
ديروز پنجشنبه دلم طاقت نياورد. با اينکه مي دانستم در ايزوله است و ديدار امکان ندارد، به اتفاق همسرم رفتم بيمارستان. اتفاقاً دامادش را دم درب ICU ديدم. مي گفت مرض عجيب بسرعت همه وجود صابري را گرفته. گلبولهاي دفاعي خونش به 300 و 400 رسيده. چند لحظه اي در شبانه روز چشم خود را باز مي کند. با دختر و همسرش هم که نمي شد اصلاً حرف زد. واقعاً احساس غم بزرگي همه وجودم را فرا گرفت.
*****
ذهنم فلاش بک زد به 20 سال رفاقت، 20 سال صميميت، 20 سال پدري در حق همه ما ها که همکار فرهنگي اش بوديم و چه سفرهاي شيريني با هم داشتيم.
*****
صابري يک عمر لبخند به لب مردم ايران آورد. گل آقاي همه بود. دامادش ملتمسانه مي گفت که به دوستان بگوييد برايش دعا کنند. حق بر اين است که همه مردم ايران براي اين عزيز پر صفا دعا کنند. خدا کند صابري سلامت خود را باز يابد و دوباره لبخند به لب مردم بياورد.
*****
تا اينجا را ديشب نوشته بودم که امروز آنرا روي سايت بگذارم. ولي صبح امروز، جمعه، ساعت 7، صابري هم به رحمت خدا رفت. دنيا خيلي در برابر چشمم تيره و تار شد. يادم آمد از مراسم افطاري امسال گل آقا که داشت وصيت مي کرد. گويا به وي الهام شده بود، آخرين رمضان عمر اوست.
فردا شنبه ساعت 9 صبح از مقابل مجله گل آقا در ميدان آرژانتين جنازه اش تشييع مي شود.
خدا رحمت ويژه اش را بر او نازل کند.