۱۲ بهمن ۱۳۹۹
خاطرات دهه فجر ۵۷ (۲)
امام در مدرسه علوی اقامت داشتند و همانجا مردم را میدیدند. به تهران که رسیدیم عهد و عیال را به منزل دایی سیدعلی رساندیم و یک راست به مدرسه علوی رفتیم. غروب هفدهم بهمن بلاخره به مدرسه رسیدیم. خیلی شلوغ بود، دایی در طبقهی بالا به دیدن امام رفت و من هم در طبقهی پایین چند ساعتی را یک گوشهای چمباتمه زدم.برای شام یک تخم مرغ آبپز خوردم، خواب و بیدار بودم، یک مرتبه صدا بلند شد که امام دارند برای نماز صبح میآیند.
امام آرام و باوقار همراه با دایی، آقای حقانی و دو نفر دیگر از پلهها پایین آمدند. امام به سر سجادهشان رفتند. با جمعیت اندکی اولین نماز صبحم را پشت سر امام خواندم. انصافا عجب ابهتی داشت دیدن قیافه مردی که از کودکی اسمش را قاچاقی می بردیم.
صبح ها خانمها دیدن امام می آمدند وعصرها آقایان. فهیمه و خانواده دایی صبح آمدند و رفتند. عصر ۱۹ بهمن روزی بود که نیروی هوایی - همافران- در مدرسه علوی به دیدن امام آمدن و من هم شاهد این واقعه مهم و غریب بودم. امام به هیچ نهاد و سازمانی اجازهی ملاقات نمیدادند و این تنها ملاقات غیر عمومی با یک صنف خاص بود.
شب از مدرسه علوی دل کندیم و خانوادگی به منزل آقای حاج محمود لولاچیان رفتیم.
ادامه دارد....