۱۴ آذر ۱۳۹۴
خاطرات شفاهی رادیو (10)/خاطرات موسیقایی(۴)
آقای محمدهاشمی بهرغم اینکه در خارج درس خوانده بود اما سر موسیقی یک حساسیت ویژای به خرج میداد. یعنی اعتقاد داشت که باید خیلی مواظب موسیقی بود و که مبادا روز قیامت به خاطر موسیقی جلوی ما را بگیرند. کلا آفای محمد هاشمی از نظر فردی خیلی تقیدهای مذهبی اش فراوان بود و البته با اخلاص بود و اهل بازیگری نبود. تاکید زیادی بر مراقبت از موسیقی داشت، تا یکی، دو اتفاق در رادیو افتاد رخ داد.
یک بار نمیدانم بر اساس گزارش چه کسی یا چه مرجعی، آقای محمد هاشمی به عنوان مدیر عامل تماس گرفتند و گفتند که در میان برنامهای اجتماعی موزیکی پخش شده که از موزیک های اختصاصی فیلم های پورنو است. واقعا الان که اطلاعات و فهم و شعورم بیشتر شده هم نمیدانم موسیقی ویژهای برای پورنو داریم یا نداریم؟ ولی این استدلال آن زمان مطرح شد و مدیر هماهنگی هم قضیه را دنبال کرد که چرا اصلا از بخشهای ممنوعه آرشیو، نواری بیرون آمده است و دست تهیه کننده قرار گرفته. آقای هاشمی هم از بالا به دنبال ماجرا بود و فضا هم تند شده بود. اولین بار بود که گفتند شکایت کنیم. در واقع دوستان رادیو که به نوعی مخالف ما هم بودند ولی بروز نمیدادند، آتویی گرفته بودند و میخواستند شکایت کنند که چه کسی اینجا آمده است؟ هنوز هم یادآوری آن روزها برایم سخت است. رفتند و شکایت کردند.
دو، سه روز وسط حیاط رادیو یک پیکان پلیس میآمد و متوقف می شد و پرس و جو از کارمندان آرشیو انجام می شد. دنبال این بودند که پیگیری کنند تا ببیند این نوار را چه کسی و چگونه آورده است و چرا از آن بخش بیرون آمده است؟ در همان ماجرا که به قوه قضائیه شکایت کردند و این قوه به آقای مصطفی محققداماد ارجاع داد که آن موقع مدیر بازرسی کل کشور بودند.
آقای کیانی مسئول هماهنگی پخش بود. در آنجا مجموعهای فشار میآوردند که این نوارهای ممنوعه و غیر شرعی را باید آتش بزنند. من چند روزی خیلی منفعل بودم. تا نهایتا تصمیم گرفتم با کمک شورای سرپرستی و مدیرعامل جلوی قضیه نابود کردن آرشیو بایستیم.
از آن طرف این ادعای آقای محمد هاشمی مطرح بود که پورنو پخش شده است و خیلی از پورنو و موسیقی مربوطه اش میترسیدیم که در برنامه پخش شده است. من هم آن روزها نمیدانستم که پورنو چیست. فقط میدانستم خیلی بد است. در پیگیری قضیه بین مدیرعامل و مسوول هماهنگی رادیو کارها انجام می شد و من حذف شده بودم. این قضیه خیلی مهم شد و خودم را کنار کشیدم و به آقای خوشنویس سپردم که پیگیر باشد چون نمیتوانستم در این وسط کاری انجام دهم. این ماجرا به یک صورتجلسهای ختم شد که بخش موسیقی را باید از رادیو جدا شود و یک بخش مستقل درست شود. زیر نظر مدیرعامل. اگر کسی میخواهد تاریخ موسیقی و بخصوص رادیو را بخواند این ماجرا خیلی مهم است.
نهایتا همین دادگستری که در همسایگی رادیو بود، مرا به آنجا احضار کردند. به عنوان مدیر رادیو. آقای میرعماد دادستان تهران بود. برایم خیلی عجیب بود. دادستانی بغل دستمان بود اولین بار بود که به آنجا میرفتم. به یک بخشی که آدرس داده بودند رفتم. برای اینکه همکاران دست و دلشان نلرزد، تنها رفتم و به کسی هم اعلام نکردم. نماینده دادستان یک روحانی شمالی بود که لهجه غلیظی هم داشت. برایم جالب بود که آقا و خانمی هم همزمان به آنجا آمده بودند و خانم از آقا به دلیل تجاوز شکایت داشت! یادم است خانم با یک لهجه ترکی شروع به تعریف ماجرا کرد که پرده کشیدیم و به ترکی جزئیات را تعریف کرد و آخوندی که به عنوان قاضی نشسته بود تذکر داد که لازم نیست تعریف کنی و پرونده را جمع کرد و رفتند. من هم نشسته بودم تا تمام شود و قضیه من شروع شود. بعد به آنجا رفتم و امضاء کردم که تعهد دهم از این به بعد مواظب آرشیو رادیو باشم. به یاد دارم که آقای محققداماد به من تلفن زدند و گفتند که این پرونده جمعبندی شده است و این را خیلی ملایم درست کرده بود که مدیر رادیو باید موظف شود که چنین و چنان کند. فکر میکنم اینها بیشتر از این جهت اهمیت داشته باشد که یکسری محققان بخواهند در تاریخ موسیقی استفاده کنند.
دوستان رادیویی بارها گفته اند که من ضمن تذکرات زیادی که می دادم ولی با ورود غیررادیوییها به حوزه رادیو خیلی مخالف بودم. ولی دوست داشتم که همه مسایل را در خودمان حل و فصل کنیم. آن سه روزی که ماشین پلیس پشت حوض میایستادند روزهای تلخی برایم بود.
این را هم بگویم که دو، سه بار دیگر هم مداخلات خارجی درحال اتفاق بود که من جلوگیری کردم. من از آقای محمد هاشمی یاد گرفته بودم که همیشه به وسط کار میآمدم و خودم مسئولیت را به عهده می گرفتم و قول میدادم که این مسائل با بچهها حل و فصل شود. به همین دلیل هم بچهها به من خیلی لطف داشتند و حس میکردند که در بحرانهایی که پیش میآمد، رهایشان نمیکنم و پشتسر بچهها در بحثهایی که پیش میآمد، میایستادم. این خصلت آقای محمد هاشمی فوقالعاده بود و گاهی اوقات سر یک کار سه روز در رادیو با جاهای مختلف درگیر میشد ولی حتی به من زنگ نمیزد که بگوید چرا این کار را کردید؟ انصافا کار حمایت از مدیران، توسط آقای محمد هاشمی خیلی خوب بود. بالاخره اشتباه پیش میآید و به یاد دارم که آن زمان به وزیر صنعت استدلال میکردم. میگفتم شما اگر یک خط صنعتیتان خراب باشد ممکن است سه سال پول مملکت را هدر دهید و بعدا بفهمید که اشتباه بوده است اما در رادیو اگر کسی اَ را اُ بگوید همان لحظه همه ملت میفهمند. خب وقتی شما اشتباهات به آن بزرگی میکنید بالاخره اینجا هم نیروی انسانی است و ممکن است با پدیدآمدن فضای خاص یا رخ دادن اشتباهی، ایجاد شود. الان قضاوت کردن برای آن وقت خیلی ناجوانمردی است که اگر کسی بخواهد با شرایط فعلی آن زمان را ببیند. یعنی میخواهم بگویم متدینترین آدمهای نسل فعلی را هم نمیشناسم که بنشیند «کجایید ای شهیدان خدایی» را گوش کند و لذت موسیقی ببرد. واقعا حسم این است که حتی متدینترینها هم اینگونه نیستند ولی آن موقع این برای ما خیلی مهم بود که بتوانیم آرامآرام این راه را باز کنیم.