۲۴ ارديبهشت ۱۳۸۷
انتشار در: روزنامه اعتماد ملی _ سایت روزنا
آقاي احمدينژاد حرف كدام روحانيون را باور كرده است؟
در آخرين پرده بازي با مقدسات ديني مردم، هفته گذشته سخنراني آقاي احمدينژاد در مشهد منتشر شد كه در آن گفته بود: <امام زمان دارد جهان را مديريت ميكند و ما داريم ميبينيم. قضيه دانشگاه كلمبيا مگر چيزي جز مديريت امام زمان(عج) بود.> اين سخنان عكسالعمل جدياي در ميان دانشآموختگان عاليرتبه حوزهاي در پي داشت. آيتالله مهدويكني نقد كرده بودند. سخنگوي جامعه روحانيت مبارز از اين سخن گفته بود كه امام زمان تورم 20 درصدي را نميپذيرد. آقاي كروبي گفته بود كه اين حرفها آبروي ما را برد. در اين ميان آقاي عسگري نماينده مردم مشهد هم حرف پرمعنايي زده بود كه اگر آقاي طبسي در اين جلسه بودند در برابر اين سخنان رئيسجمهور موضع ميگرفت. آقاي احمدينژاد در آن سخنراني به روحانيون حاضر در جلسه كه ظاهراً همه ذوب در ايشان بودند و تمام نكات سخنان پراهميت ايشان را مثل شاگرداني كه در كلاس شركت كردهاند مينوشتند، گفته بود ما سخنان شما روحانيون را باور كرديم و بر اساس آن عمل كرديم. اين حرف در تبارشناسي روحانيون انقلابي خيلي پرتاريخ است. واقعيت اين است كه بخشي از روحانيون سنتي در طول تاريخ 40 ساله گذشته از قبل از انقلاب تا كنون همين ديدگاهها را داشتهاند. اما در فرهنگ روحانيون انقلابي كه به رهبري امام، انقلاب اسلامي را آفريدند همواره با اين بخش روحاني مخالف بودند و آنها را متحجر ميناميدند. انجمن حجتيه كه اگرچه بدنه آن روحاني نبودند، نمادي از اين تفكر روحانيت غيرانقلابي بودند كه به صورت سمبليك جريان اصلي مقابله با انديشه امام بود. جوانان امروز شايد ندانند كه روحانيون انقلابي در بسياري از موارد در قبل از انقلاب بيشتر از حكومت شاهنشاهي و ساواك از اين نوع روحانيون ناسزا ميشنيدند. در اوايل انقلاب كه روحانيون انقلابي و مترقي به رهبري امام خميني(ره) زمام امور كشور را در دست گرفتند، روحانيون وابسته به جريان ارتجاعي در انزواي كامل قرار گرفتند و نگران رفتار گذشته خودشان در برابر روحانيون انقلابي بودند كه قدرت را در دست گرفته بودند. گرچه در اين موارد رفتارهاي افراطي هم صورت ميگرفت، اما انزواي آنان يك حركت طبيعي بود. به اين نمونه توجه كنيد: آيتالله مهدي حائري فرزند بنيانگذار حوزه علميه قم بود كه چون قبل از انقلاب در آمريكا زندگي ميكرد، در ابتداي انقلاب نماينده امام(ره) در آمريكا شد. ايشان كه با امام(ره) نسبت سببي داشت و ميتوانست به راحتي خدمت ايشان برسد قبل از انتخابات خبرگان اول كه براي نوشتن قانون اساسي در شرف تشكيل بود به ايران آمده بود. ايشان در كتاب خاطرات خود مي گويد: <در تهران كه منزلم بودم، عدهاي از علماي درجه اول تهران آمدند منزل ما و گفتند كه آقا شما چون روابط و دوستي خيلي ديرينهاي با آقاي [امام] خميني داريد و از شما حرفشنوي دارند، ما خواهش ميكنيم از طرف ما برويد با ايشان ملاقات كنيد و اين پيام را بدهيد، گفتم پيامتان چيست؟ گفتند به اينكه ايشان اصرار دارند كه ما در مساجد و در ساير محافل عمومي، مردم را تلقين و تحريص كنيم به شركت در انتخابات مجلس خبرگان. گفتم كه خوب، مطلبتان چيست؟ گفتند به اينكه چون كه ما شنيديم و مسلم اين است كه از جمله كانديداهاي انتخاب خبرگان، [آيتالله] بهشتي و [دكتر] مفتح هستند. و اين دو نفر چون سليقهشان يا اعتقادشان خيلي نزديك به اهل تسنن و سنيهاست، اگر اينها بروند توي مجلس خبرگان حتماً آن ماده قانون يا متمم قانون اساسي كه ميگويد مذهب رسمي ايران اسلام و طريقه حقه جعفري است را از بين ميبرند، چون مسلكشان تسنن است]![ ما هم به هيچوجه حاضر نيستيم كه در يك چنين انتخاباتي كه اينها شركت ميكنند، شركت بكنيم. اگر ايشان قول ميدهند كه اينها را از مدار انتخابات بيرون كنند و به جاي اينها (يك ليستي داده بودند) اينها را انتخاب كنند كه منظور نظر ماست، ما حاضريم كه هرگونه فعاليتي كه از دست ما بيايد انجام بدهيم.> اين نشان ميدهد كه چه تفاوتي بين روحانيون انقلابي طرفدار امام و جريان رسمي حوزوي وجود داشت كه حتي شهيد بهشتي و شهيد مفتح را نميپذيرفتند و البته شماري از ديگر بزرگان را نيز. امام (ره) وقتي رسماً و علناً تاكيد ميكند كه در فيضيه -كه سمبل حوزه علميه آن روز بود - از كوزهاي كه مصطفي - فرزندشان - آب بنوشد ديگران آن را نجس ميدانند و آب نميخورند چون وي فرزند خميني است عمق غربت امام را نشان ميدهد. امام يك جريان اقليت روحاني قبل از انقلاب بود كه به كمك چند شخصيت انقلابي، افكارش را عليرغم مخالفت جريان سنتي روحاني مطرح كرد. در اوايل نوجواني در مشهد كه بودم، به دور از چشم خانواده با سختي به جلسات ديني روحانيون روشنفكر طرفدار امام مثل آيتالله آقاي خامنهاي و يا آقايان هاشمينژاد و طبسي و چند تن از شاگردان آنها ميرفتيم و خود را به فضاي كاملاً متفاوت و حتي روياروي جريان سنتي مذهبي و منبرهاي تندو تيز متحجرانه ضد اين جريان انقلابي ميرسانديم و لذت ميبرديم. اين دو نوع منبر درست در مقابل يكديگر بودند. منبرهاي جريان ارتجاعي اكثريت بودند ولي منبرهاي طرفداران امام اندك بودند اما انقلاب را آنها با هدايت امام به وجود آوردند. در سالهاي اخير البته اين ارزشها كمرنگ شدهاند و آن مجموعه روحاني مقابل انديشه امام، رشد فراواني پيدا كرده است. اگر ارزشهاي اوليه انقلاب ميخواهد زنده بماند، قطعاً مهمترين ارزشي كه انقلاب بر آن پايه شكل گرفت، جريان مترقي روحاني به رهبري امام بود كه احياي آن احياي همه ارزشهاست. آقاي احمدينژاد البته حرفهاي روحانيون را باور كرده و چنين حرفهايي ميزند ولي منبر آنهايي را باور كرده است كه در برابر انديشههاي امام و رهبري بوده است، كه چنين نتيجهاي ميگيرد كه مسوول كارهاي روزمره امام زمان است. به همين دليل در برابر اين موج توهمگرايي و سوءاستفاده از مقدسات مذهبي و ديني حتماً اگر آقاي طبسي با آن سابقه - بدون اينكه به رفتارهاي اجرايي ايشان در بعد از انقلاب كاري داشته باشيم - به احمدينژاد براي اين نوع برداشت سطحي و معاملهگري با مقدسات تذكر ميداد، روحانيون ديگري هم كه ارزش انديشههاي مترقي امام را در قبل از انقلاب دنبال ميكردند، اگر گرفتار ملاحظات سياسي نشده باشند حتماً در برابر اين حرف كه امام زمان مراسم دانشگاه كلمبيا را اداره كرد و اداره فعلي كشور هم با حمايت مستقيم امام زمان صورت ميگيرد موضع ميگرفتند، همچنانكه خيليهاشان چنين كردند. آقاي احمدينژاد و دوستانشان هم اگر پاي منبرهايي كه انقلاب امام را سازمان دادند مينشستند نميگفتند ما حرفهاي شما روحانيون را باور كرديم و اين سخنان را گفتيم. بدترين آسيبي كه دستاورد اين همه رهبران ديني تاريخ شيعه را نابود ميكند، اين بازي با مقدسات تشيع و ملت ايران است كه در بدنه قدرت رسمي جمهوري اسلامي كه قرار بود بر اساس انديشه مترقي امام و يارانش اداره شود، با رشد انديشه متحجرانه ضد انديشه امام و همراهانش، شكل گرفته است.
http://www.roozna.com/Negaresh_Site/Fullstory/?Id=60000