۰۹ ارديبهشت ۱۳۸۴
انتشار در: وبلاگ نقد وب نوشت
وب نوشت ابطحی و نياز به شايستگی
623 سال قبل از میلاد مسیح ، در سرزمین هند ، فرزند پادشاه دیار ساکیانس، سیدارتا گوتاما پا بر هستی گذاشت که بعدها به آن سبب که بیدار کننده چشم حقیقت بین آدمی شد، " بودا " نام گرفت. سیدارتا گوتاما به لطف پدر، دوران جوانی خویش را در آسایش و آرامش تمام گذراند و در محیط پرجلال و باشکوه قصر از رنگ ملال و فصل خزان زندگی دور ماند. در واقع، پدر به جد تلاش نموده بود تا بودا درد زندگی را، حتی رنج موجود در طبیعت را نیز درنیابد، لذا سه قصر بزرگ و سرسبز ، با توجه به فصول حاکم برسرزمین هندوستان برای بودا ساخته بود تا او در میان پری چهره ها و ناز و آوازهای پرندگان ، چهره واقعی زندگی را نبیند. بنابراین از نظرگاه وی زندگی جز صفا و عیش و نوش چیزی دیگری نبود.
با این همه این داستان چندان به درازا نکشید. با تمام تلاشی که پدر داشت تا بودا چهره آزمند و ضعيف آدمی را نبیند، بودا توانست به اصرار پای از کاخ بیرون نهد و چهره پر از نیاز و گرفتار آدمی را هم مشاهده نماید. در واقع بودا در تماسهای روزانه اش به مردمی برخورد که گرفتار طاعون بودند یا پیر مردی را دید که بر پیشانیش چروک افتاده و پشتش خم گشته و لنگان لنگان راه میرفت. همچنین بودا تابوتی را دید که توسط عده ای به سرای ابدی مشایعت میشد و همه اینها برای وی تلنگرهای بودند که در گذشته با آن مواجه نبود. در اینجا بود که برای بودا این سوال اساسی شکل گرفت که حقیقت زندگی چیست؟ لذا کاخ و قیل و قال حاکم بر آن را ترک گفت و لباس راهبان بر تن نمود و در جستجوی حقیقت پای در سفری معنوی گذاشت. در واقع بودا برای رسیدن به نیازی برتر از جا و مقام خویش گذشت و پا در راهی نهاد که مقصدش کمال و خودیابی بود.
بودا در پی کسب حقیقت به محضر اساتید بزرگی پای گذاشت، نخست به محضر درس آرالا کالاما و سپس اوداکا رفت و هر چه آنها در چنته داشتند به وی آموختند، اما بودا هنوز پاسخ سولات خود را پیدا نکرده بود. او هنوز نمی دانست چرا مردم میمیرند؟ چرا انسان نمی تواند بر طاعون غلبه کند؟ انسان چرا پیر می شود ؟ و هزاران سوال بی پایان ديگر . لذا بودا عزم ریاضت کرد و خواست خود پاسخ این پرسشها را دریابد. نتیجه این کناره گیری ، رسیدن به پاسخهایی بود که بودا آن پاسخها را اصول فلسفه خود نام نهاد.
اولین اصلی که بودا بدان دست یافت ، آن بود که گریزی از محنت و رنج نیست و انسان همواره با مرگ، پیری، و درد و رنج همخانه خواهد بود. دومین اصل بودا آن بود که همه دردها و رنج ها برخاسته از هوای نفسانی است. لذا برپایه اصل سوم انسان میتواند و باید بر رنج ها و محنت های خویش سیطره یابد و بایستی خویش را از قید نیازها و تمایلات نفسانی رهایی دهد. و درنهایت در اصل چهارم ، بودا راههای غلبه بر محنت و رنج را با تکيه بر نکات زير روشن می سازد: درک و فهم درست، پندار کامل ، گفتار کامل، کردار کامل، معاش کامل،تلاش کامل، آگاهی کامل و تمرکز کامل.
بنابراين قصه و فلسفه بودا ، نمونه ای از اندیشه های غیر وحیانی و غير مذهبی انسان در غلبه بر نیازها است. در واقع انسانهایی که به این مرتبه از نیاز برسند ، بسیار شاذ و نادرند. رسیدن به مرحله ای که بودا بدان دست یافته بود ، از دیدگاه روانشناسی معاصر، مرحله خودیابی و بالاترین آنها در سلسله مراتب نیارهاست. در حقیقت بر اساس روانشناسی مازلو نیازهای آدمی به پنج دسته تقسیم می شود:
۱ ـ نیازهای فیزیولوژیک : نياز به خوراک و نياز جنسی
۲ ـ نیازهای ایمنی
۳ـ نیازهای تعلق اجتماعی
4ـ نیازهای احترام و کسب شایستگی
۵ ـ نیازهای خودیابی
بر اساس این دیدگاه، نیازهای انسان دارای سلسله مراتب است و تا نیازهای اولیه آدمی برطرف نگردد ، انسان نمی تواند به دنبال نیازهای برتر و بالاتر همچون نیاز به احترام و خودیابی باشد. این اندیشه در تاملات مولوی نیز وجود داشت، در واقع مولوی بر این باور بود که تا نیاز آدمی به نان پایان نیابد ، آدمی در پی نام نخواهد بود:
آدمی اول حریص نان بود زانکه قوت ونان ستون جان بود
چونکه مستغنی شد ز نان عاشق نام است و مدح شاعران
بر اساس این نکات علمی و روانشناختی می توانیم نیازها و رفتارهای اجتماعی و سياسی افراد مختلف جامعه را به صورت مقدماتی به دسته های زیر تقسیم کنیم:
گروه اول: افرادی که بدنبال ارضاء نیازهای فیزیولوژیک وایمنی هستند.
گروه دوم: گروهی که نیازهای فیزیولوژیک و ایمنی شان رفع شده و به دنبال کسب تعلق اجتماعی ، از جمله عضو گروه بودن، متوجه دوستان و همکاران قرار گرفتن و... هستند.
گروه سوم : گروهی که نیازهای سه گانه آنها برطرف شده ، به دنبال آن هستند که شایستگی و احترام عمومی کسب کنند. در واقع این افراد در رفتارهای خویش به دنبال ارضاء این نیاز هستند که به خود و جامعه بقبولانند که آنها دارای شایستگی های خاصی هستند و برای خود احترام قائلند.
گروه چهارم : کسانی هستند که به بالاترین درجه سلسله مراتب نیازها رسیده و در رفتار و کردار خویش به نقطه ای دست يافته اند که معیار قضاوت دیگران برای آنها هیچ اهمیتی ندارد و فقط آن می کاوند که خود می خواهند.
با توجه به این نکات ،امروز در سر آن دارم که وب نوشت سید محمد ابطحی را از اين نگاه بکاوم. در حقیقت ، وب نوشت ابطحی به مثابه یک رفتار سیاسی ، خارج از دایره این نیازها نیست. در تجزیه و تحلیل نخست شايد به سادگی مشخص باشد که رفتار سیاسی ابطحی در وب نوشت نمی تواند بیانگر دو نیاز نخستین یعنی نیازهای فیزیولوژیکی و نیاز به امنیت باشد ، اما در خصوص سه دسته نیاز دیگر پاسخ چندان روشن نیست:
آیا ابطحی با راه اندازی وب نوشت بدنبال آنست که درمیان مردم جلب توجه نماید؟
آیا سید محمد ابطحی با راه اندازی وب نوشت می خواهد به خود و دیگران بقبولاند که انسان شایسته، تاثیر گذار و قابل احترام است؟
آیا محمد ابطحی فارغ از دیگران در پی خودیابی و کشف خویشتن است؟
از دیدگاه این قلم، عرصه سیاست کمتر آدمهایی دیده است که به دنبال خودیابی باشند. شاید دراین میان گاندی و برخی دیگر بسیار نادر باشند، لذا ابطحی نیز در خیل تمام آنهايی خواهد بود که در سیاست بدنبال کشف خویشتن نیستند. اما البته ابطحی به دنبال ارضای نیاز به تعلق اجتماعی و کسب شایستگی سیاسی است و این در بسیاری از یادداشتهای وب نوشت آشکار و هویداست. در واقع آنگاهیکه ابطحی از نقش وب نوشت و تاثیرش در مواردی همچون زندانی شدن وبلاگها و یا قصه خلیج فارس می نویسد، بالطبع از منظر روانشناسی میتواند بیانگر آن باشد که وی در صدد ارضاء نیاز به احترام و شایستگی وب نوشت و البته رفتار سیاسی خویش است.
هر چند این قاعده نمی تواند برای تمام خوانندگان وب نوشت مصداق داشته باشد، با این وجود بنده رفتار خوانندگان وب نوشت و ابطحی را در دو سوی پیوستاراين نيازها میدانم. در واقع در يک سوی پیوستار، خوانندگان وب نوشت هستند که به دنبال ارضاء نیازهای اولیه خویش هستند ودر آنسوی پیوستار، سید محمد ابطحی است که با فرصتی که بعد از انقلاب نصیبش شده است ، نشسته بر " منبر وب " و با آرامش و آسودگی تمام و فارغ از غم نان و زندگی ، قلم فرسایی میکند و به دنبال ارضاء نیازهای سطح بالاترخويش است، در واقع وقتی جوانان و خوانندگان وب نوشت ، می بینند که ابطحی صاحب موبایل، ماشین، خانه ، زن ، فرزند و داماد است ، فیلشون یاد هندوستان می افتد که چگونه سید محمد ابطحی نیازهایش اعتلاء پیدا کرده ، اما آنها هنوز به فکر نان ، امنیت شغلی و تشکیل یک زندگی سالم برای رفع نیازهای نخستین هستند. این نگرانی و نمود این نیازها به صورت عمده در بخش نظرات خوانندگان وب نوشت آشکار است. بنابراين خوانندگان وب نوشت به این سوال می رسند که آیا ابطحی واقعا شایستگی تمام فرصتهایی که به دست آورده را داشته است یا خير؟
با اين همه باید قبول داشت که بدون یک تحلیل عملکرد و وجود شاخصهای ارزیابی شایستگی سیاسی - که معمولا این معیارها در میان احزاب بزرگ دنیا موجود است - تشخيص شايستگی کار دشواری است . اما اگر بنا به گفته فروید بخواهیم هنرمندانه ازخیالات به واقعیت برگردیم ،در میزان شایستگی واحترام ابطحی در میان مردم فقط می توان گفت که دایره احترام ابطحی بیشتر در میان وبلاگ نویسان است.
لینک مطلب