۱۳ خرداد ۱۳۸۴
انتشار در: وبلاگ نقد وب نوشت
وب نوشت ابطحی وچرخش نخبگان
فردریک نیچه در کتاب چنین گفت زرتشت، سخنی بسزا دارد که شخصیت های سیاسی و آنانی که در دل سودای حکمرانی و قدرت دارند باید هر روز با خود زمزمه کنند : آنکه می خواهد روزی پریدن آموزد، نخست باید ایستادن، راه رفتن، دویدن، بالا رفتن و رقصیدن بیاموزد، پرواز را با پرواز آغاز نمی کند. در واقع یکی از ویژگیهای نظامهای دموکراتیک ، بزرگ شدن تدریجی مردان سیاسی است.در این جوامع به میزان قدمت نهادهای مدنی و سیاسی ، نوعی نخبه پروری سیاسی شکل گرفته است که در آن احزاب از دو ویژگی اساسی در چرخش نخبگان خویش بهره می جوید:
1ـ سهولت ورود فعالان سیاسی به احزاب به عنوان عضو
2ـ رشد و پرورش تدریجی با اتکا به فعالیت های و شایستگی ها ی هر کدام از اعضا
بنابراین چرخه نخبگان در نظامهای دموکراتیک بسیار سهل و ممتنع است. در حقیقت سهولت در ورود به چرخه سیاست ساده اما رسیدن به مقام های بالاتر در احزاب و ساختار سیاسی همواره به گذر زمان ، پرورش و پختگی افراد بستگی دارد. به عبارت دیگر، به مانند رشد و پرورش طبیعت آدمی که شامل مراحل کودکی ، نوجوانی و بلوغ است، در نظامهای دموکراتیک نیز رشد و ارتقا افراد در احزاب و نهادهای سیاسی دربر گیرنده گذر از مراحل طفولیت تا بلوغ سیاسی است. البته نباید این نکته را هم از یاد برد که در کشورهایی که متکی به الگوهای لیبرال و اقتصاد کاملا سرمایه داری است، بخش عظیمی از چرخه نخبگان بر پایه قدرت های اقتصادی و اصحاب تجارت شکل می گیرد.
با این همه وضعیت نخبگان درکشورهایی که از ساختار سیاسی سامان یافته ای برخوردار نیستند و در آن احزاب سیاسی پایدار وجود ندارد، کاملا متفاوت است. در واقع در این کشورها، پرورش و چرخش نخبگان سیاسی بر عوامل زیر متکی می باشد:
1ـ قوم گرایی و روابط خویشاوندی
2ـ انقلاب ها و کودتا های سیاسی
3ـ بر اساس تحلیل فوق، امروز می توانیم این سوال را در خصوص معاون سابق ریاست جمهوری ایران مطرح نمایم که در جامعه سیاسی ایران ، نحوه به قدرت رسیدن سید محمد ابطحی و چرخش این نخبه!! در ساختار قدرت چگونه بوده است؟ بهتر است بخوانیم بخشی از زندگینامه ایشان را از وب نوشت:
من در ۷ بهمن ۱۳۳۸ در مشهد به دنيا آمدم. پس از تحصيلات ابتدايی طبق سنت خانوادگی به تحصيلات علوم دينی مشغول شدم و در سال ۱۳۵۵ به درس خارج رسيدم. از اول علاقه عجيبی به هنر و سياست داشتم. شهيد هاشمینژاد دايی عزيزم و دكتر شريعتی خيلی در سالها بر ساخت شخصيتم تأثير گذاشتند..... انقلاب كه پيروز شد خيلی خوشحال بودم. اساس علاقهای كه داشتم با صداوسيما كارم را شروع كردم . سال ۱۳۵۸ مدير برنامههای صداوسيمای مشهد شدم.... سال ۱۳۶۱ به عنوان مديركل صدا وسيمای بوشهر و شيراز منصوب شدم. فكر میكنم كارهای قشنگی در آن ايام انجام داديم.... در ۱۵/۵/۱۳۶۲ از شيراز به تهران منتقل و به عنوان مدير راديو ايران كارم را شروع كردم و ... » .
من در ۷ بهمن ۱۳۳۸ در مشهد به دنيا آمدم. پس از تحصيلات ابتدايی طبق سنت خانوادگی به تحصيلات علوم دينی مشغول شدم و در سال ۱۳۵۵ به درس خارج رسيدم. از اول علاقه عجيبی به هنر و سياست داشتم. شهيد هاشمینژاد دايی عزيزم و دكتر شريعتی خيلی در سالها بر ساخت شخصيتم تأثير گذاشتند..... انقلاب كه پيروز شد خيلی خوشحال بودم. اساس علاقهای كه داشتم با صداوسيما كارم را شروع كردم . سال ۱۳۵۸ مدير برنامههای صداوسيمای مشهد شدم.... سال ۱۳۶۱ به عنوان مديركل صدا وسيمای بوشهر و شيراز منصوب شدم. فكر میكنم كارهای قشنگی در آن ايام انجام داديم.... در ۱۵/۵/۱۳۶۲ از شيراز به تهران منتقل و به عنوان مدير راديو ايران كارم را شروع كردم و ... » .
وجود نخبگان سیاسی که با تمام محدودیت های موجود خود را به ساختار سیاسی جامعه تحمیل می کنند.
لذا آنچنانکه مشخص می گردد در نظامهای فوق الذکر، چرخه قدرت بر پایه چرخش منطقی صورت نمی گیرد. این در حالیست که اگر چرخش نخبگان به همین صورت تداوم یابد، جامعه سیاسی در خطر آن خواهد بود تا نخست نخبگان سیاسی را از مشارکت ضروری خویش محروم سازد و دو م آنکه در درازمدت باعث از بین رفتن مشروعیت نظام و عدم مشارکت آحاد مردم در عرصه های سیاسی و اجتماعی گردد.
با این همه در رفتار سیاسی جوانان انقلابی که به قدرت رسیدند و یا بعدها در حاشیه نظام به نقد آن پرداختند ، یک نکته بسیار آموزنده وجود دارد. در واقع بخش عمده ای از انقلابیون به دلیل رفتار سیاسی مدارا نا پذیر و دوری از دگر اندیشان و پایبندی به نگاه های ایدئولوژیک در اصول گرایی خویش باقی ماندند و با همان اندیشه ها نیز 26 سال بر مردم حکم راندند. اما بخشی از همین جوانها که روزگاری به تندروی و افراط گرایی معروف بودند، با قرار گرفتن در حوزه های علمی و یا تبادل و هم نشینی با اصحاب معرفت، تحولی در آنها شکل گرفت که امروزه دیگر رنگی از گذشته بر چهره های آنان باقینمانده است.سعید حجاریان، شخصیت تندرو و از تسخیر کنندگان سفارت آمریکا به استراتژیست جمهوری خواه بدل شد، اکبر گنجی از فعالیت های اطلاعاتی سر از مباحث دموکراتیک و آزادیخواهانه درآورد، عبدالله نوری از نمایندگان رهبری به روحانیون اصلاح طلب پیوست ، سید محمد ابطحی که روزگاری نقش اساسی خود را ترویج مذهب شیعه می دانست، پیشرو خواست های جوانان نمود و درنهایت دکتر معین که از آغاز فعالیت سیاسی با پشتوانه ی علمی پا بر عرصه قدرت نهاده بود، امروزه به مباحثی کشانده که در آن امید جمهوری خواهی و حقوق بشر جز بارزترین مفاهیم سیاسی و فربه ترین اندیشه های پیشرونده درنظامهای دموکراتیک محسوب می شود. امید است شکل گیری نخبگان جدید سیاسی ، چرخش نخبگان را در کشور ما سامانی در خور شعارها یشان ارزانی دارند.
وب نوشت ابطحی و آشتی با قدرت
یادداشت بیست و هشتم بر نقد وب نوشت ابطحی
قدرت ابتدایی ترین تجربه آدمی در جامعه سیاسی است. در واقع در جامعه سیاسی که بر اساس قرارداد اجتماعی میان مردم و دولت شکل می گیرد، قدرت نماد آزادی است، قدرت نشان رهایی انسان از وضع طبیعی و نابسامان به مرتبه ایست که در آن توانایی بهره گیری ساده از آزادی فراهم می آید. از دیدگاه هابز ، انسان بالطبع خودخواه و خود پرست است و زندگی انسان در حالت طبیعی « تنها و گوشه گیر ، فقیر و پست ، زشت و نفرت انگیز ، خشن ، حیوانی و کوتاه است». لذا تنها از طریق واگذاری قدرت به دولت و گروه برگزیده از سوی مردم است که آزادی معنا می یابد. با وجود این بشر هرگز نتوانسته متناسب با آن رفتار کند و آن را دریابد. امروز در جامعه سیاسی شهروندان واقعا نمی دانند چگونه باید با قدرت کنار آیند. در حقیقت رفتار سیاسی مردم در اکثر جوامع در قبال قدرت، به ویژه در جوامعی که هنوز دموکراسی در آن از نظر ساختاری و فرهنگی پا نگرفته، از سر عناد و دشمنی است. به عبارت دیگر در فرهنگ سیاسی ، قدرت و نزدیکی بدان امری ناپسندیده است و هر کس در پی کسب قدرت برآید در خطر آنست که مورد طعنه دگراندیشان و آنانکه اساس زندگی خود را بر مبنای ستیز با قدرتمندان نهاده اند ، واقع شوند. دلایل بروز و شکل گیری چنین فرهنگی می تواند بی شمار باشد، با این وجود موارد زیر از جمله علت های عمده تکوین فرهنگ ستیز با قدرت و اصحاب آنست:
1ـ پدیدآیی نظامهای سیاسی که درآن قدرت در خدمت آزادی مردم نبوده است و تنها عده ای خاص از آن بهره می بردند.
2ـ ظهور حاکمان و مردان سیاسی که از قدرت واگذار شده به ایشان در جهت منافع خویش بهره می جستند.
در جامعه سیاسی ایران نیز به سبب یک تاریخ طولانی و تجربه های تلخ از حاکمان بد سیرت و جاه طلب، قدرت به چشم مردم همچون نزدیکی با زن بدکاره ای می ماند که رسیدن به آن لذت بخش، اما تهی از فحش و بدگمانی مردم نیست. در واقع عروس قدرت که بر مبنای فلسفه سیاسی ، هیچ کس نمی تواند وجودش را انکار کند ، آنقدر مورد هجوم نامحرمان و انسانهای ضعیف و نا توان قرار گرفته است که نیاز به آنرا تا حد یک زن بدکاره پایین آورده است.
با این همه در تاریخ معاصر ما شخصیت های سیاسی بوده اند که هر یک در حد و اندازه خود توانسته اند ، چهره ای از خود نشان دهند که ایرانیان را برای مقطعه ای از تاریخ با قدرت آشتی دهند. در واقع افرادی همچون امیر کبیر، مصدق و بازرگان در تاریخ معاصر توانستند فلسفه و ضرورت قدرت را به مردم نشان دهند و این حقیقت را اثبات کنند که قدرت می تواند در جهت خواست و آرزوی مردم نیز باشد.
لذا راقم این سطور هر وقت به وب نوشت از این دیدگاه نگاه می کند، جدای از همه انتقادها یی که به سید محمد ابطحی دارد ، با این وجود قوه انصافش به او اجازه نمی دهد تا این حقیقت را بازگو ننماید که کارنامه وب نوشت در نزدیک نمودن خوانندگان وب نوشت به قدرت ـ فقط خوانندگان وب نوشت نه بیش ـ به ویژه با توجه به روحانی بودنش ، بسیار موفقیت آمیز بوده است. به عبارت دیگر ابطحی توانسته است در نوشته ها و رفتار سیاسی خویش به گونه ای عمل نماید که خوانندگان وب نوشت را با قدرت آشتی دهد. به نظر بنده راز موفقیت ابطحی در یادداشت های وب نوشت ، به قول کنفوسیوس ، فیلسوف شهیر چینی، تا اندازه ای دور انداختن چهار کلمه از زبان خویش بوده است: من ، خواهم کرد ، باید ، حتما
وب نوشت ابطحی و مقام صدیقان
یادداشت بیست و هفتم بر نقد وب نوشت ابطحی
در روزگاران قدیم، در جامعه سیاسی ایران، شاهان از جایگاه بلندی برخوردار بودند و چون شاه بر خلق در می آمد ، مردم- نه شهروندان – می بایست به کنجی می خزیدند و بر انقیاد خود مهر تایید می زدند. در حقیقت بر خلاف امروز که جامعه سیاسی متشکل از سه رکن اساسی : دولت ،جامعه مدنی ( نهادها و تشکلهای غیر دولتی ) و شهروندان است، در روزگاران گذشته، جامعه سیاسی تنها بر یک پایه اصلی بنیان گذاشته شده بود. شاه در این جوامع ، در حکم نماینده خدا بر روی زمین بود و به یمن همراهی موبدان و دینداران نیز توانسته بود برای این حکمرانی بی حد و اندازه خویش ، رنگ و لعاب دینی بگستراند. در واقع در آن روزگاران ، سرنوشت جامعه سیاسی در دستان شاه بود و مردم و دینداران روز و شب دعا می نمودند تا خداوند بر آنها شاهی ببخشاید که شجاع ، عدل گستر و علم پرور باشد. به عبارت دیگر راز خوشبختی یا نگون اقبالی مردم تماما وابسته به شاهی بود که بر آنها حکم می راند .
در مرزبان نامه که یکی از آثار به جا مانده از سده ی چهارم خورشیدی است و به دست یکی از شاه زادگان تبرستان، مرزبان پور رستم پور شروین ، به گویش کهن تبری نوشته شده است ، درباب جایگاه و بزرگی شاهان در جامعه سیاسی اینگونه می خوانیم:
« پادشاه به آفتاب رخشنده ماند و مردم به چراغ های افروخته، آنجا که آفتاب تیغ زند، زبانهای آتش چراغ سر تیزی نکند و در برابر فروغ های گوهرین او روشنی وام گرفته بازسپارد و همچنین چون پادشاه نشانه های نرمی خیم خویش پیدا کند، به نیک اندیشی شاه، آنان که خواستار تباهی و آشوب باشند، اندک اندک به نیکی گرایند و گفته اند: زمانه در دل پادشاه نگرد تا خود، او را چگونه بیند، به هر آن چه او را گرایش باشد ، گراینده گردد ، چون پادشا دگرگون شود، زمانه دگرگون می شود»
در واقع آنچنانکه در مرزبان نامه نیز بیان شده است در آن روزگاران، زمانه با پادشاهان دگرگون می شد. با این حال در عصر حاضر ، به لطف پیشرفت اندیشه سیاسی ، زمانه دیگر تماما به گرد همام شاهان نمی چرخد. به عبارت دیگر در روزگاری که ما زندگی می کنیم ، هر چند بخشی عظیمی از قدرت امروزین در دستان شهروندان نیست و به آنها تعلق ندارد، بلکه در دست شرکت های بزرگ تجاری است. با این همه بسیاری از جوامع و کشورها به میزانی از توسعه سیاسی دست یافته اند که نگذارند، پاشنه حکومت به دست یک فرد بچرخد. در واقع در این جوامع که متکی بر ساختار دموکراتیک است، قدرت شاهانه در دست شهروندان و نهادها و تشکلهای مدنی تقسیم گردیده است. با این همه در برخی از جوامع، از جمله جامعه سیاسی فعلی ایران، هنوز مرز میان اندیشه شاهانه با اندیشه های جمهوری خواهانه مشخص نشده است. در واقع ، فرهنگ جامعه ، به سبب گرفتاری در تنگناها و بن بست های سیاسی ، هنوز فرصت آن را نیافته است تا یکبار برای همیشه فرهنگ خودکامگی را از خود بزداید.
یکی از آبشخورهای اصلی تداوم اندیشه خودکامگی در رفتار سیاسی نویسنده ها و فعالان سياسی نهفته است. در حقیقت در هر جامعه ای که حاکمان و فعالان سیاسی از سوی اهل قلم و فعالان سياسی به نقد در نیایند، آن جامعه در خطر آنست که گرفتار یک خودکامه افتد. در واقع امروز راقم این سطور وقتی می بیند در تبلیغات هاشمی رفسنجانی این جمله هنوز حک می شود که: « هاشمی رفسنجانی: سالها باید تا مادر گیتی چون تو بزاید » ، به باور خود یقین پيدا می کند که هنوز هستند کسانی که می خواهند در رفتار سیاسی خویش این اندیشه را تبلیغ کنند که زمانه باید با پادشاهان بگذرد.
اما رفتار سیاسی سید محمد علی ابطحی در مواجه با این نگاه و با علم به منافع احتمالی که می تواند در این خصوص داشته باشد،همواره در وبلاگش قابل توجه بوده است، در واقع سید محمد ابطحی تا اندازه زیادی کوشیده است تا در نوشته ها و رفتارسیاسی، از این اندیشه نگاهداری کند که دوران پدرسالاری و رفتارهای قیم مآبانه سپری شده است و امروزه عصر تمکین حاکمان در نزد شهروندان است. تبلور این نکته در مخالفت وی با حضور هاشمی رفسنجانی برای سومین بار در منصب ریاست جمهوری آشکار است:
« اقتدار تنها که به ديکتاتوري بيشتر مي انجامد. تلاش ما بر اين است که دموکراسي جايگزين ديکتاتوري شود و فهم و درک خواست مردم با توجه به سوابق اجرائي افراد مي تواند ميزان باشد که مردم احساس کنند با وجود آن مي توانند به جامعه مدني برسند. اقتدار ادعائي در آقاي رفسنجاني فقط به استحکام مباني ضد مردمي مي انجامد. » (در گفت وگو با شهروند)
در حقیقت این نکته بیانگر آنست که سید محمد ابطحی هنوز با آرمانهای جامعه مدنی رییس جمهور خاتمی خداحافظی نکرده است و يا شاید با توجه به کسوت روحانی بودنش، ابطحی می خواهد بندگی و عبودیت حق کند و به مقام صدیقان نایل آید تا در خدمت سلاطین باشد و از عقوبت آنان ترسان :
« یکی از وزراء پیش ذوالنون مصری رفت و همت خواست که روز و شب به خدمت سلطان مشغولم و هنوز از عقوبتش ترسان، ذوالنون بگریست و گفت اگر من خدایرا عز و جل چنین پرستیدمی که تو سلطانرا بمقام صدیقان برسیدمی »( گلستان سعدی )
لینک مطلب